امروز پنج شنبه است. پنجمین روز از اسفندماه؛ روزی که به گرامیداشت سالروز تولد شاعر، فیلسوف، متکلم، فقیه، ستاره شناس، دانشمند، اندیشمند، ریاضیدان و منجم ایرانی، محقق طوسی، به نام روز مهندس نام گذاری شده است.
دکتر بهادری نژاد استاد دانشگاه شریف می گفت: مهندس یک آراینده، آفریننده و سازنده است. مهندس تعریف پیش پا افتاده تر دیگری نیز دارد. مهندس کسی است که با به کار بردن دانش، علوم و به ویژه ریاضی و بالاخره خلاقیت خود راه حل هایی برای حل مسائل فنی ارائه می دهد. این تعریف آخر شاید مربوط به قرن ها پیش می شد که فقط حل یک مسئله مهم بود؛ اما در حال حاضر، "مهندسی" مرزهایی فراتر از "حل مسئله فنی" را در پیش روی مهندسان قرار داده است. نمی توان مهندس بود و اقتصاد را در نظر نگرفت. نمی توان مهندس بود و محیط زیست را موضوعی دست دوم که ما را از پیشرفت بازمی دارد، پنداشت. نمی توان مهندس بود و مسائل اجتماعی و سیاسی را در خلاقیت و طرح خود نیاورد. نمی توان مهندس بود و بر هنر پا گذاشت. نمی توان مهندس بود و بهداشت و ایمنی را پیش رو نداشت. چگونه می توان یک مهندس بود و مدیریت را به همراه نداشت؟ کدام آراینده، آفریننده و سازنده است که "اخلاق" را فدای "خلاقیت" کند؟
این روزها همه جا پر است از تبریکات ویژه روز مهندس با جملاتی زیبا نظیر "یا راهی خواهم یافت، یا راهی خواهم ساخت"؛ اما به راستی کدامین مهندسی باید ارج نهاده شود، کدامین مهندس و با چه ابزار و علمی می تواند راهی را خلق نماید؟ دوستی می گفت اغلب وقت کلاس های اساتیدم (که در علم، تخصص و وجدان آن ها کوچک ترین تردیدی نیست) به فرمول و تئوری ختم می شد و صرفاً در ساعات غیردرسی می توانستیم از آن ها رفتار "مهندسی" را بیاموزیم. به عبارت دیگر، من علم مهندسی را آموختم اما "مهندسی" را با تجربه به دست آوردم. اشتباه نکنید! منظورم از "مهندسی"ای که با تجربه به دست آمده است "حل مسائل فنی" نیست. من به تجربه آموختم که در نظر داشتن محیط زیست برای احداث چیزی و بهبود وضعیت مردم، یک اصل خدشه ناپذیر است. من به تجربه آموختم که هنگام قرارداد بستن، به کارفرمایم دروغ نگویم اما می توانم توانایی هایم در حل اصولی و اخلاقی مسئله را پررنگ تر نمایش دهم. من به تجربه آموختم که مهندس کسی است که "کیفیت زندگی" و خشنودی اجتماعی برای او مهم است و نه فقط "توسعه یافتگی" آن ها. من به تجربه آموختم که مهندسی صرفاً مبارزه با مواد و مصالح و استعانت از ریاضی، فیزیک و شیمی نیست و مهم ترین اصل در مهندسی "مردم" هستند. تا این حد که مهندس وظیفه ندارد به زور کسی را مجبور به نوشیدن آب تصفیه شده کند، اما می تواند نیاز آن را برای مردم روشن کند تا راه صحیح را تشخیص دهند. من به تجربه آموختم که گاهی دخالت در امور طبیعی، نه تنها پیشرفت محسوب نمی شود که نشان از "بی سوادی" من است و درنتیجه اگر مطالعه، دانش و دید عمیق نداشته باشم، سیلاب را دشمن بشریت می دانم درصورتی که کشاورزان یک ناحیه چنین نمی پندارند.
بااین همه توصیف و تعریف، ذهن برای یافتن تعریفی از مهندس به چالش می افتد و تعریفی که درنهایت به فکر خطور می کند، مهندس را این گونه تعریف می کند.
مهندس شدن، کسب یک مدرک نیست.
مهندس شدن، داشتن کیف و دفترودستک نیست.
مهندس شدن، ساختن و طراحی های زیاد نیست.
مهندس شدن، آمیختن عشق است با علم، ترکیب خلاقیت است و تجربه.
مهندس شدن، ساختن خانه هایی از دل است نه از گل!
مهندس شدن، رسیدن به درک خلاقیت خالق است.
مهندس شدن ساختن خود است.
مهندسان میهن پهناورم، مهندسان سرزمینم، مهندسان جوان و اساتید مهندسی بزرگوارم، راهتان پاینده و قدم هایتان استوار.
زندگی تان سرشار از توان اکتیو، عاری از توان راکتیو و هارمونیک سوم، افت ولتاژ دلتان صفر و کسینوس فی قلبتان یک!
روزتان مبارک.
سینا صفاخو
پنجم اسفند ماه یک هزار و سیصد و نود و پنج
دکتر بهادری نژاد استاد دانشگاه شریف می گفت: مهندس یک آراینده، آفریننده و سازنده است. مهندس تعریف پیش پا افتاده تر دیگری نیز دارد. مهندس کسی است که با به کار بردن دانش، علوم و به ویژه ریاضی و بالاخره خلاقیت خود راه حل هایی برای حل مسائل فنی ارائه می دهد. این تعریف آخر شاید مربوط به قرن ها پیش می شد که فقط حل یک مسئله مهم بود؛ اما در حال حاضر، "مهندسی" مرزهایی فراتر از "حل مسئله فنی" را در پیش روی مهندسان قرار داده است. نمی توان مهندس بود و اقتصاد را در نظر نگرفت. نمی توان مهندس بود و محیط زیست را موضوعی دست دوم که ما را از پیشرفت بازمی دارد، پنداشت. نمی توان مهندس بود و مسائل اجتماعی و سیاسی را در خلاقیت و طرح خود نیاورد. نمی توان مهندس بود و بر هنر پا گذاشت. نمی توان مهندس بود و بهداشت و ایمنی را پیش رو نداشت. چگونه می توان یک مهندس بود و مدیریت را به همراه نداشت؟ کدام آراینده، آفریننده و سازنده است که "اخلاق" را فدای "خلاقیت" کند؟
این روزها همه جا پر است از تبریکات ویژه روز مهندس با جملاتی زیبا نظیر "یا راهی خواهم یافت، یا راهی خواهم ساخت"؛ اما به راستی کدامین مهندسی باید ارج نهاده شود، کدامین مهندس و با چه ابزار و علمی می تواند راهی را خلق نماید؟ دوستی می گفت اغلب وقت کلاس های اساتیدم (که در علم، تخصص و وجدان آن ها کوچک ترین تردیدی نیست) به فرمول و تئوری ختم می شد و صرفاً در ساعات غیردرسی می توانستیم از آن ها رفتار "مهندسی" را بیاموزیم. به عبارت دیگر، من علم مهندسی را آموختم اما "مهندسی" را با تجربه به دست آوردم. اشتباه نکنید! منظورم از "مهندسی"ای که با تجربه به دست آمده است "حل مسائل فنی" نیست. من به تجربه آموختم که در نظر داشتن محیط زیست برای احداث چیزی و بهبود وضعیت مردم، یک اصل خدشه ناپذیر است. من به تجربه آموختم که هنگام قرارداد بستن، به کارفرمایم دروغ نگویم اما می توانم توانایی هایم در حل اصولی و اخلاقی مسئله را پررنگ تر نمایش دهم. من به تجربه آموختم که مهندس کسی است که "کیفیت زندگی" و خشنودی اجتماعی برای او مهم است و نه فقط "توسعه یافتگی" آن ها. من به تجربه آموختم که مهندسی صرفاً مبارزه با مواد و مصالح و استعانت از ریاضی، فیزیک و شیمی نیست و مهم ترین اصل در مهندسی "مردم" هستند. تا این حد که مهندس وظیفه ندارد به زور کسی را مجبور به نوشیدن آب تصفیه شده کند، اما می تواند نیاز آن را برای مردم روشن کند تا راه صحیح را تشخیص دهند. من به تجربه آموختم که گاهی دخالت در امور طبیعی، نه تنها پیشرفت محسوب نمی شود که نشان از "بی سوادی" من است و درنتیجه اگر مطالعه، دانش و دید عمیق نداشته باشم، سیلاب را دشمن بشریت می دانم درصورتی که کشاورزان یک ناحیه چنین نمی پندارند.
بااین همه توصیف و تعریف، ذهن برای یافتن تعریفی از مهندس به چالش می افتد و تعریفی که درنهایت به فکر خطور می کند، مهندس را این گونه تعریف می کند.
مهندس شدن، کسب یک مدرک نیست.
مهندس شدن، داشتن کیف و دفترودستک نیست.
مهندس شدن، ساختن و طراحی های زیاد نیست.
مهندس شدن، آمیختن عشق است با علم، ترکیب خلاقیت است و تجربه.
مهندس شدن، ساختن خانه هایی از دل است نه از گل!
مهندس شدن، رسیدن به درک خلاقیت خالق است.
مهندس شدن ساختن خود است.
مهندسان میهن پهناورم، مهندسان سرزمینم، مهندسان جوان و اساتید مهندسی بزرگوارم، راهتان پاینده و قدم هایتان استوار.
زندگی تان سرشار از توان اکتیو، عاری از توان راکتیو و هارمونیک سوم، افت ولتاژ دلتان صفر و کسینوس فی قلبتان یک!
روزتان مبارک.
سینا صفاخو
پنجم اسفند ماه یک هزار و سیصد و نود و پنج
دیدگاه