اطلاعیه

Collapse
No announcement yet.

شروعی دوباره بر چرخه باطل

Collapse
X
 
  • فیلتر
  • زمان
  • Show
Clear All
new posts

    شروعی دوباره بر چرخه باطل

    سلام دوستان
    آفتاب لب بام!
    چند ماهیه دارم به مفهوم این جمله کوتاه فکر میکنم، کنایه که یکی از دوستان بهم انداخت.
    چه جمله ی مسخره ای!
    من تو زندگیم هیچ وقت آفتاب واقعی نبودم؛ علی رقم تمام مهارت ها، دانش و تجربه ای که داشتم، کسی از نور و روشناییم بهره ای نبرد، من تمام عمرم رو صرف پول درآوردن کردم، همیشه نق میزنم و ازهمه چیز و همه کس متنفر بودم. البته یادم میاد که اوایل و مخصوصا در زمان تحصیل و دانشگاه، وطن پرستی افراطی بودم. تلاش برای یادگیری موضوعات جدید، افزایش سواد عمومی و .... در من موج میزد و هر گروه علمی و عملی که در دانشگاه وجود داشت، من یا سر گروهش بودم یا یکی از اعضای کلیدیش. دلم میخواست کشورم رو نجات بدم و اون رو به یکی از قطب های صنعتی دنیا تبدیل کنم، دلم میخواست در آینده و وقتی که مُردم مشابه با دکتر حسابی یا انشتین ازم یاد بشه و چرت و پرت های که گفتم بشه جملات قصار نوشته شده در دیوار مدارس و دانشگاه ها. جوان بودم و جویای نام.
    من دوست داشتم کانون توجه باشم؛ من کسی بودم که از بقیه باهوش ترم، زودتر از بقیه مطلب رو میگیرم، نمرات درسیم از بقیه بالاتره و تا کاری که شروع کردم رو به پایان نرسونم آروم نمیگیرم. من از کار گروهی، مدیریت و استفاده صحیح از نیروی انسانی هیچ دانشی نداشتم و به دلیل اعتماد به نفس بالای که داشتم هیچ وقت نخواستم در موردش چیزی بدونم، من فقط میخواستم برسم، مسیر و راه مشخص نبود، برنامه ای نداشتم، اصلا نمیدونستم به چی باید برسم، تبدیل کردن کشور عقب مونده ای مثل ایران به یکی از قطب های صنعتی جهان هم شد هدف؟؛ مثل سگی بودم که به دنبال ماشین های مختلف می دوه، تمام انرژی رو میزاره و با تمام قدرت می دوه و و خودش رو پاره میکنه، پارس میکنه ،به زبون سگی به همه چیز و همه کس فحش میشه و در نهایت به ماشین میرسه ؛ بعدش چی ؟ ماشین رو ول میکنه و به نقطه شروع برمیگرده، این چرخه باطل مدام تکرار میشه. من هیچ دوست صمیمی نداشتم.
    با گذر زمان کم کم به این نتیجه رسیدم که هیچ گ.ی نمیتونم بخورم، این کشور هیچ وقت پیشرفته نمیشه، مردمش همیشه احمق خواهند موند. پس راهی خدمت سربازی شدم و دوسال از عمرم رو به فاک دادم، اون موقع خیلی به زمان اهمیت میدادم، بعد ها به این نتیجه رسیدم که بی ارزشترین چیز توی این کشور زمانه؛ خدمت سربازی که تموم شد ازدوااج کردم و دو تا بچه ساختم و در گیر روال عادی زندگی شدم.
    در میان سالی و بعد از چند سال کار کردن در یک شرکت دولتی که حقوق و مزایای خوبی بهم می داد، شرکت خودم رو تاسیس کردم، مدیریت و استفاده صحیح از منابع و نیروانسانی رو یاد گرفتم و به لطف تحریم ها و دوستان زیادی که در صنعت دارم پول خوبی به دست میارم. دیگران میگن یک آدم موفق هستم که هیچ مشکلی نداره و در بالاترین سطح رفاه داره زندگی میکنه، خودم میگم، آیا رویای من این بود؟
    باور کنید این سوال رو همیشه از خودم می پرسم، سر صف صبحگاهی در خدمت سربازی، هنگام لالایی خوندن برای پسر کوچولوم، پشت میز کارم هنگام گوش دادن به چرت و پرت های رئیسم و در دفتر خودم هنگام گوش دادن به حرف های منشیم که با ناز و اشوه های خاصی بیان میشه و خیلی دوست داره یه سر ببرمش کیش.
    نمیخوام در مورد تنفرم از کشور و مردم بگم، نمیخوام مشکلات موجود در جامعه رو بازگو کنم و دنبال دلایلش بگردم و با طولانی کردن این متن سرتون رو به درد بیارم، من اینجام تا اعتراف کنم دو سوم عمرم رو بر سر اهداف پوچ و بدرد نخور سپری کردم و میخوام یک سوم باقی مونده رو صرف رویایی کنم که همیشه داشتم.
    من میخوام یه کار بزرگ و مفید انجام بدم ، مثل قبل دنبال اسم و رسم نیستم و اینکار رو برای اینکه خا.ه مالیم رو بکنن و ازم تقدیر و تشکر کنن انجام نمیدم، از این بعد برای دل خودم کار میکنم. تجریباتی که دارم رو با شما فرزندان عزیزم به اشتراک میزارم و بهتون یاد میدم که از کجا و چجوری پول دربیارید.
    این کاری هست که نمیشه تنهایی انجامش داد، نیاز به تخصص و پشتکار و علاقه داره، بشر دوستی و انسان دوستی میخواد. اگه تو هم مثل هم هستی و رویایی بزرگ در سر داری، در ادامه این تاپیک از رویات برام بگو، اگه بتونم چند نفر رو که هدف مشترکی مثل خودم دارن پیدا کنم، عالی میشه، من میخوام توی زندگی چند نفر تاثیر داشته باشم و عالم بی عمل نباشم و برای اینکار به کمک و همراهی شما نیاز دارم.
    ادامه دارد...

    #2
    پاسخ : شروعی دوباره بر چرخه باطل

    نوشته اصلی توسط 11210110097114 نمایش پست ها
    سلام دوستان
    آفتاب لب بام!
    چند ماهیه دارم به مفهوم این جمله کوتاه فکر میکنم، کنایه که یکی از دوستان بهم انداخت.
    چه جمله ی مسخره ای!
    من تو زندگیم هیچ وقت آفتاب واقعی نبودم؛ علی رقم تمام مهارت ها، دانش و تجربه ای که داشتم، کسی از نور و روشناییم بهره ای نبرد، من تمام عمرم رو صرف پول درآوردن کردم، همیشه نق میزنم و ازهمه چیز و همه کس متنفر بودم. البته یادم میاد که اوایل و مخصوصا در زمان تحصیل و دانشگاه، وطن پرستی افراطی بودم. تلاش برای یادگیری موضوعات جدید، افزایش سواد عمومی و .... در من موج میزد و هر گروه علمی و عملی که در دانشگاه وجود داشت، من یا سر گروهش بودم یا یکی از اعضای کلیدیش. دلم میخواست کشورم رو نجات بدم و اون رو به یکی از قطب های صنعتی دنیا تبدیل کنم، دلم میخواست در آینده و وقتی که مُردم مشابه با دکتر حسابی یا انشتین ازم یاد بشه و چرت و پرت های که گفتم بشه جملات قصار نوشته شده در دیوار مدارس و دانشگاه ها. جوان بودم و جویای نام.
    من دوست داشتم کانون توجه باشم؛ من کسی بودم که از بقیه باهوش ترم، زودتر از بقیه مطلب رو میگیرم، نمرات درسیم از بقیه بالاتره و تا کاری که شروع کردم رو به پایان نرسونم آروم نمیگیرم. من از کار گروهی، مدیریت و استفاده صحیح از نیروی انسانی هیچ دانشی نداشتم و به دلیل اعتماد به نفس بالای که داشتم هیچ وقت نخواستم در موردش چیزی بدونم، من فقط میخواستم برسم، مسیر و راه مشخص نبود، برنامه ای نداشتم، اصلا نمیدونستم به چی باید برسم، تبدیل کردن کشور عقب مونده ای مثل ایران به یکی از قطب های صنعتی جهان هم شد هدف؟؛ مثل سگی بودم که به دنبال ماشین های مختلف می دوه، تمام انرژی رو میزاره و با تمام قدرت می دوه و و خودش رو پاره میکنه، پارس میکنه ،به زبون سگی به همه چیز و همه کس فحش میشه و در نهایت به ماشین میرسه ؛ بعدش چی ؟ ماشین رو ول میکنه و به نقطه شروع برمیگرده، این چرخه باطل مدام تکرار میشه. من هیچ دوست صمیمی نداشتم.
    با گذر زمان کم کم به این نتیجه رسیدم که هیچ گ.ی نمیتونم بخورم، این کشور هیچ وقت پیشرفته نمیشه، مردمش همیشه احمق خواهند موند. پس راهی خدمت سربازی شدم و دوسال از عمرم رو به فاک دادم، اون موقع خیلی به زمان اهمیت میدادم، بعد ها به این نتیجه رسیدم که بی ارزشترین چیز توی این کشور زمانه؛ خدمت سربازی که تموم شد ازدوااج کردم و دو تا بچه ساختم و در گیر روال عادی زندگی شدم.
    در میان سالی و بعد از چند سال کار کردن در یک شرکت دولتی که حقوق و مزایای خوبی بهم می داد، شرکت خودم رو تاسیس کردم، مدیریت و استفاده صحیح از منابع و نیروانسانی رو یاد گرفتم و به لطف تحریم ها و دوستان زیادی که در صنعت دارم پول خوبی به دست میارم. دیگران میگن یک آدم موفق هستم که هیچ مشکلی نداره و در بالاترین سطح رفاه داره زندگی میکنه، خودم میگم، آیا رویای من این بود؟
    باور کنید این سوال رو همیشه از خودم می پرسم، سر صف صبحگاهی در خدمت سربازی، هنگام لالایی خوندن برای پسر کوچولوم، پشت میز کارم هنگام گوش دادن به چرت و پرت های رئیسم و در دفتر خودم هنگام گوش دادن به حرف های منشیم که با ناز و اشوه های خاصی بیان میشه و خیلی دوست داره یه سر ببرمش کیش.
    نمیخوام در مورد تنفرم از کشور و مردم بگم، نمیخوام مشکلات موجود در جامعه رو بازگو کنم و دنبال دلایلش بگردم و با طولانی کردن این متن سرتون رو به درد بیارم، من اینجام تا اعتراف کنم دو سوم عمرم رو بر سر اهداف پوچ و بدرد نخور سپری کردم و میخوام یک سوم باقی مونده رو صرف رویایی کنم که همیشه داشتم.
    من میخوام یه کار بزرگ و مفید انجام بدم ، مثل قبل دنبال اسم و رسم نیستم و اینکار رو برای اینکه خا.ه مالیم رو بکنن و ازم تقدیر و تشکر کنن انجام نمیدم، از این بعد برای دل خودم کار میکنم. تجریباتی که دارم رو با شما فرزندان عزیزم به اشتراک میزارم و بهتون یاد میدم که از کجا و چجوری پول دربیارید.
    این کاری هست که نمیشه تنهایی انجامش داد، نیاز به تخصص و پشتکار و علاقه داره، بشر دوستی و انسان دوستی میخواد. اگه تو هم مثل هم هستی و رویایی بزرگ در سر داری، در ادامه این تاپیک از رویات برام بگو، اگه بتونم چند نفر رو که هدف مشترکی مثل خودم دارن پیدا کنم، عالی میشه، من میخوام توی زندگی چند نفر تاثیر داشته باشم و عالم بی عمل نباشم و برای اینکار به کمک و همراهی شما نیاز دارم.
    ادامه دارد...
    سلام
    به هر حال شما هدفت مشهور شدن بود یا پیشرفت کشور؟
    شما دقیقا هدفت معلوم نیست اگر هدف الان شما هم کمک به دیگران هست چرا بهشون میگی احمق؟
    چه کسی شمارو مجبور کرده با این ادبیات صحبت کنی؟

    دیدگاه


      #3
      پاسخ : شروعی دوباره بر چرخه باطل

      سلام دوست عزیز
      مطالبی که به عرض رسوندم مربوط به گذشته و افکار پیشین بنده است و من به هیچ عنوان قصد توهین و بی احترامی به کسی رو ندارم. الان برخلاف گذشته کشورم و مردم رو دوست دارم .
      اجازه بدید موضوع رو بیشتر باز کنم.
      در همین انجمن که بیش از ده سال از عمرش می گذره، افراد زیادی بودن که با هدف کمک به دیگران ( پاسخ دادن به سوالات یا انتشار مقالات علمی یا ...) فعالیت داشتن، این افراد الان کجا هستند؟ آیا الان هم به اندازه قدیم و هنگامی که بیش از چند ماه از عضویتشون در انجمن نمی گذشت، میل و علاقه به کمک کردن به دیگران رو دارن؟
      اگه بخواییم نمودار میزان فعالیت این افراد در انجمن رو بر حسب زمان رسم کنیم، به یک شکل سهمی می رسیم، فرد در انجمن شروع به فعالیت می کنه، به مرور زمان فعالیتش بیشتر میشه و پس از مدتی به حداکثر می رسه (فرد از کاربر تازه وارد می رسه به کاربر فعال)؛ از این نقطه به بعد بنا به دلایلی همچون اشتغال، دردسر های زندگی، نا امیدی از جامعه و... به مرور زمان فعالیتش کمتر و کمتر میشه تا به صفر میرسه.
      سوال پرسیدید که هدف من مشهور شدن بود یا پیشرفت کشور؟
      در پاسخ به این سوال باید بگم که من هدفی نداشتم، چون سنم کم بود و خام و بی تجربه بودم. هم دوست داشتم مشهور بشم و هم دوست داشتم به پیشرفت کشورم کمک کنم ، من با انرژی زیادی وارد شدم و شروع به فعالیت کردم و بعد از چند سال با نا امیدی خارج شدم، چون توقع داشتم همه مثل خودم باشن ، همه باید برنامه نویس و مترجم و طراح و مدار ساز و... باشن و از طرفی نمی تونستم کسی رو بالاتر از خودم ببینم.
      و در این مرحله این سوال ایجاد میشه که هدف دقیقا چی هست؟
      در پست بعدی به این سوال پاسخ می دم.

      دیدگاه


        #4
        پاسخ : شروعی دوباره بر چرخه باطل

        دوست عزیز
        زندگی 99.99999% در صد از مردم دنیا به همان دور باطل هدر دادن های عمر میگذره .....
        از زمانی که اجداد ما در سر درختها زندگی میکردند این دور باطل ادامه داشته و احتمالا تا چند نسل دیگه هم ادامه پیدا میکنه ....
        از این میان تنها انسالنهای بسیار اندکی بودند که با اختراع و اکتشاف توانستند تمدن بشر را دچار تغییر و تحول کنند و الا ما الان هم سر درختها یا در غارها زندگی میکردیم
        اگر واقعا میخوای سهم کوچکی در پیشرفت جامعه بشری داشته باشی و صرفا زندگی پدر مادرها را دنبال نکرده باشی .....تلاش کن حتی اگر یک قدم بسیار کوچک برای پیشرفت معرفت بشری بردرای
        شاید اگر بگوییم یک اختراع یا یک اکتشاف درخواست خیلی بزرگی باشه ولی حتی یک ابداع یا حتی ارائه یک الگوریتم جدید میتونه سهم بسیار کوچکی در پیشرفت جامعه بشری باشه
        پاره ای از رویکردهای دفاعی

        دیدگاه


          #5
          پاسخ : شروعی دوباره بر چرخه باطل

          این بحث ها در اینترنت اینجا هیچ نتیجه نداره...
          آخرش این میشه که یک عده دگماتیزم برای شما آخرین قبض پرداخت نشده یا بدهی مالیاتی رو از روی آی پی اینترنت شما می فرستن تا حالش رو ببرید
          اینم نهایت جوابی که این سیستم به حرف هایی از این قبیل میدهد:

          دیدگاه


            #6
            پاسخ : شروعی دوباره بر چرخه باطل

            نوشته اصلی توسط 11210110097114 نمایش پست ها
            سلام دوستان
            آفتاب لب بام!
            چند ماهیه دارم به مفهوم این جمله کوتاه فکر میکنم، کنایه که یکی از دوستان بهم انداخت.
            چه جمله ی مسخره ای!
            من تو زندگیم هیچ وقت آفتاب واقعی نبودم؛ علی رقم تمام مهارت ها، دانش و تجربه ای که داشتم، کسی از نور و روشناییم بهره ای نبرد، من تمام عمرم رو صرف پول درآوردن کردم، همیشه نق میزنم و ازهمه چیز و همه کس متنفر بودم. البته یادم میاد که اوایل و مخصوصا در زمان تحصیل و دانشگاه، وطن پرستی افراطی بودم. تلاش برای یادگیری موضوعات جدید، افزایش سواد عمومی و .... در من
            ادامه دارد...

            خداییش خسته نشدی هر سری سر و کله ات پیدا میشه و همین چیزا رو میگی؟
            فک کنم ده سال بیشتره یه اکانت جدید میسازی و میای همینا رو به شکل های مختلف میگی
            فک نکنم دکترهم برافاقه ای بکنه
            مشکل اساسیه . مثل ماشین که تعمیر موتور کامل میکنن شما رو هم بایدتعویض مغز بکنن

            دلیل: ادغام دو پست برای جلوگیری از اسپم

            حیف زحمتی که هر سری هسته های cpu سرور میکشن که بخوای یه همچین خزعبلاتی رو بفرستی

            دیدگاه


              #7
              پاسخ : شروعی دوباره بر چرخه باطل

              نوشته اصلی توسط Vaghpagh نمایش پست ها
              این بحث ها در اینترنت اینجا هیچ نتیجه نداره...
              آخرش این میشه که یک عده دگماتیزم برای شما آخرین قبض پرداخت نشده یا بدهی مالیاتی رو از روی آی پی اینترنت شما می فرستن تا حالش رو ببرید
              اینم نهایت جوابی که این سیستم به حرف هایی از این قبیل میدهد:
              شما رو نمی*دونم ولی من بشخصه بین نظام و یه عده وحشی مخل امنیت اولی رو انتخاب میکنم.چون به غیر از بی منطقی وحشی گری و فحاشی از مورد دوم ندیدم و حاضر به گفت و گو هم نیستن.
              در ضمن شما عملا در اینترنت هیچ جا آزادی بیان پیدا نمیکنی مگر اینکه بر علیه ایران باشه.
              خود اون فرد مو زردی که رئیس جمهور آمریکا بود بعلت کار بر علیه امنیت ملی اکانت توییترش بسته شد.

              دیدگاه


                #8
                پاسخ : شروعی دوباره بر چرخه باطل

                نوشته اصلی توسط msm_a_b_e نمایش پست ها
                شما رو نمی*دونم ولی من بشخصه بین نظام و یه عده وحشی مخل امنیت اولی رو انتخاب میکنم.چون به غیر از بی منطقی وحشی گری و فحاشی از مورد دوم ندیدم و حاضر به گفت و گو هم نیستن.
                در ضمن شما عملا در اینترنت هیچ جا آزادی بیان پیدا نمیکنی مگر اینکه بر علیه ایران باشه.
                خود اون فرد مو زردی که رئیس جمهور آمریکا بود بعلت کار بر علیه امنیت ملی اکانت توییترش بسته شد.
                آزادی بیان فلسفه اش اینه که جلوی نفاق و دورویی حکومت ها گرفته بشه،
                چرا که گفتند نفاق از کفر بدتر است
                وقتی ما همه چیزمان به نفاق آلوده شد، از یک طرف مصوبات FATF را تصویب می کنیم، و حرف زدن آدم ها را هم مالیاتی می کنیم...از طرف دیگر شعار ضد سرمایه داری و امپریالیسم میدهیم
                از یک طرف شعار نابودی اسراییل سر می دهیم و از طرف دیگه تمام فضای رسانه ای نهادهای حکومتی داخلی پر از لجن پراکنی،دروغ و اخبار مسموم هست که هیچ اسراییلی جرات اینهمه سم پراکنی ندارد، یا در سرکوب آدم ها مثل اسراییل عمل می کنیم
                یا صدها مصداق دورویی و نفاق دیگر که هیچکس هم پاسخگو نیست...ملت به همان کفر راضی می شوند تا بساط نفاق برچیده بشود
                اگر هم قراره توجیه این نفاق ،امنیت ملی باشد، حضرات مرحمتی فرموده و اسم دین را زودتر از حکومت بردارند تا ملت تکلیف خودشان را بدانند .

                دیدگاه


                  #9
                  پاسخ : شروعی دوباره بر چرخه باطل

                  نوشته اصلی توسط اشکان غفارزاده نمایش پست ها
                  خداییش خسته نشدی هر سری سر و کله ات پیدا میشه و همین چیزا رو میگی؟
                  فک کنم ده سال بیشتره یه اکانت جدید میسازی و میای همینا رو به شکل های مختلف میگی
                  فک نکنم دکترهم برافاقه ای بکنه
                  مشکل اساسیه . مثل ماشین که تعمیر موتور کامل میکنن شما رو هم بایدتعویض مغز بکنن
                  حیف زحمتی که هر سری هسته های cpu سرور میکشن که بخوای یه همچین خزعبلاتی رو بفرستی
                  شاید حرف های من احمقانه باشد و خود را در آینده برای نوشته هایم سرزنش کنم، اما امروز احتیاج دارم تا حرف بزنم، احتیاج دارم تا در مورد افکارم توضیح بدهم.
                  همانطور که در پست اول بیان کردم، این افکار سالهاست که در ذهن من است و مرا رها نمیکند. سالها پیش وقتی به این سایت وارد شدم، دلم همه در هول و ولا بود، از شما و امثال شما میترسیدم، ترسم از این بود که مرا قضاوت کنید و به تمسخر من بپردازید؛ از خودم هم میترسیدم ، بیشتر از خودم می ترسیدم و ترسم از این بود که ممکن است حرفی بزنم و نتوانم به آن عمل کنم و در پیش دوستان و آشنایان سرافکنده و مغلوب شوم، پس هر بار در ابتدای کار ساکت شدم.
                  امروز مثل گذشته نیستم، از قضاوت شدن نمی ترسم و به هدفم ایمان دارم. من امروز به جای بحث و جدال بر سر مسائل سیاسی، دینی، نژادی و... بر روی هدفم تمرکز میکنم. من نمی خواهم قهرمان و ناجی باشم و هدفم نجات کشور یا بهبود شرایط زندگی مردم نیست، من پدری هستم که دست فرزندش را گرفته و روش راه رفتن را به او می آموزد، پدر هیچ وقت از زمین خوردن فرزندش ناامید و مایوس نمی شود چون میداند که فرزندش با هر زمین خوردن تجربه جدیدی برای بلند شدن و راه رفتن بدست می آورد. من قهرمان فرزندم خواهم بود و او در آینده مرا برای دست روی دست گذاشتن و هیچ نکردن سر زنش نخواهند کرد.

                  در پاسخ به دوستانی که به طرح مباحث سیاسی پرداخته اند، باید بگویم؛ در شبکه های اجتماعی ، سایت ها، مجلات و کتاب ها هزاران هزار صفحه بحث و جدال بر سر مسائل سیاسی و دینی و نژادی و.. وجود دارد و افراد زیادی ساعت ها وقت خود را برای انتقال عقاید خود به دیگران صرف کرده اند، آیا این بحث ها و مطالب نتیجه داشته؟
                  سیستم حکومتی کشور هم مثل هر سیستم دیگری که بنا به دلایلی (رانت و فساد و مذهب و اغتشاشگران... ) از مسیر مطلوب خودش خارج شده و پایداری اش تحت تاثیر قرار گرفته، مجددا به روال پایدار باز خواهد گذشت . اگر نگاهی به تاریخ کشور های پیشرفته بیاندازید، متوجه خواهید شد که سرگذشت این کشور ها هم کم و بیش مشابه با کشور ما بوده و ما نیز در آینده مشابه آنها خواهیم شد. قطعا برای رسیدن به پایداری مورد نظر باید در جبهه های مختلفی همچون فرهنگ، آزادی بیان، اقتصاد، علم و.... فعالیت شود. در اینجا جبهه ما علم است.
                  شاید فکر کنید من در آرمان شهر زندگی میکنم و از اوضاع و احوال جامعه خبر ندارم، شاید هم فکر کنید که به مکتب فکری انتخاب بین بد و بدتر معتقدم و با ساز و کار موجود سازگار شده ام. شاید هم حکومت را ناموس خود بدانم و حاضر باشم جان و مال خود را در راه حکومت و رهبر آن فدا کنم. شاید هم از این کشور و هر کسی که در اداره و حاکمیت آن دخیل است متنفرم و از هر فرصتی برای ضربه زدن و بر اندازی آن استفاده میکنم. اما باور بفرمایید من تمامی باور هایم را کنار گذاشته ام، من انسانی بیطرف هستم که عقاید و اعتقادات دیگران برایم اهمیت ندارد، من در جبهه علم میجنگم و برایم فرقی ندارد همرزمم چه کسی است و به چه چیز و چه کسی معتقد است، همین که هدف مشترکی داریم و برایش تلاش میکنیم کافی است.

                  پس از شما دوستان عزیز خواهشمندم که در ادامه این بحث پای مذهب، حکومت و قومیت ها را وسط نشکید، تمرکز خود را بر روی هدف و نحوه انجام کار بگذارید.

                  دیدگاه


                    #10
                    پاسخ : شروعی دوباره بر چرخه باطل

                    چه کاری قراره انجام بدیم ؟
                    فایل زیر رو دانلود و مشاهده کنید:
                    آپلود عکس، فایل، آهنگ و فیلم رایگان و با لینک مستقیم و ماندگاری دائمی و سرعت بالا در آپلود سنتر عکس و فایل یو آپلود

                    این فایل در مرحله پیش نویس هست و اطلاعات اون به تدریج کامل خواهد شد. در این فایل 4 عدد Sheet با نام های سطح 1 تا 4 وجود داره و در هر Sheet نام تعدادی دستگاه یا کار آورده شده.
                    این فایل برمبنای مدل کسب و کار های کوچک (خانگی ) ساخته شده. در شیت سطح 1 ، شرکت های پایه یا خدماتی قرار دارن که قراره به شرکت های سطح 2 تا 4 خدمات بدن، کسب و کار های که در سطح 4 قرار دارن، کسب و کار های نهایی هستند که قطعات و تجهیزات مورد نیازشون رو از کسب و کار های شیت 1 تا 3 میگیرن. مثلا دستگاه تست کلید های قدرت از بخش های مختلفی همچون منبع تغذیه AC، تایمر، نمایشگر، برد کنترلر و... تشکیل شده و به بخش های همچون جعبه، ساختار فلزی و کارتن نیاز داره همچنین باید واسش تبلیغ بشه و کاتالوگ و بروشور و... براش ساخته بشه . اگر شخصی قصد تولید این دستگاه رو داشته باشه، تمامی این کار رو خودش باید انجام بده. در مدل ارائه شده تمامی بخش ها توسط شرکت های دیگه ساخته میشه و شرکت اصلی فقط مونتاژ کننده و فروشنده خواهد بود. مدل به گونه ای پیش بینی شده که حداکثر نفرات مورد نیاز برای هر کسب و کار حداکثر 2 نفر باشه.
                    به مرور زمان اطلاعات مروبط به هر کسب و کار رو ارسال میکنم ،
                    در اولین مرحله برای هر کسب و کار به یک شرکت نیاز هست. در آدرس زیر آموزش ثبت شرکت قرار خواهد گرفت.
                    با سلام مطابق مطالب موجود در تاپیک زیر، اولین قدم جهت راه اندازی یک کسب و کار، آشنایی با سیستم اقتصادی کشور هست. https://www.eca.ir/forums/thread92294.html جهت انجام فعالیت اقتصادی در کشور هر شخص باید یک کد اقتصادی داشته باشه، کد اقتصادی یک شناسه 12 رقمی است که هر شخصی که قصد انجام فعالیت اقتصادی به صورت حرفه ای رو داشته باشه،

                    دیدگاه


                      #11
                      پاسخ : شروعی دوباره بر چرخه باطل

                      نوشته اصلی توسط 11210110097114 نمایش پست ها
                      سلام دوستان
                      آفتاب لب بام!
                      چند ماهیه دارم به مفهوم این جمله کوتاه فکر میکنم، کنایه که یکی از دوستان بهم انداخت.
                      چه جمله ی مسخره ای!
                      من تو زندگیم هیچ وقت آفتاب واقعی نبودم؛ علی رقم تمام مهارت ها، دانش و تجربه ای که داشتم، کسی از نور و روشناییم بهره ای نبرد، من تمام عمرم رو صرف پول درآوردن کردم، همیشه نق میزنم و ازهمه چیز و همه کس متنفر بودم. البته یادم میاد که اوایل و مخصوصا در زمان تحصیل و دانشگاه، وطن پرستی افراطی بودم. تلاش برای یادگیری موضوعات جدید، افزایش سواد عمومی و .... در من موج میزد و هر گروه علمی و عملی که در دانشگاه وجود داشت، من یا سر گروهش بودم یا یکی از اعضای کلیدیش. دلم میخواست کشورم رو نجات بدم و اون رو به یکی از قطب های صنعتی دنیا تبدیل کنم، دلم میخواست در آینده و وقتی که مُردم مشابه با دکتر حسابی یا انشتین ازم یاد بشه و چرت و پرت های که گفتم بشه جملات قصار نوشته شده در دیوار مدارس و دانشگاه ها. جوان بودم و جویای نام.
                      من دوست داشتم کانون توجه باشم؛ من کسی بودم که از بقیه باهوش ترم، زودتر از بقیه مطلب رو میگیرم، نمرات درسیم از بقیه بالاتره و تا کاری که شروع کردم رو به پایان نرسونم آروم نمیگیرم. من از کار گروهی، مدیریت و استفاده صحیح از نیروی انسانی هیچ دانشی نداشتم و به دلیل اعتماد به نفس بالای که داشتم هیچ وقت نخواستم در موردش چیزی بدونم، من فقط میخواستم برسم، مسیر و راه مشخص نبود، برنامه ای نداشتم، اصلا نمیدونستم به چی باید برسم، تبدیل کردن کشور عقب مونده ای مثل ایران به یکی از قطب های صنعتی جهان هم شد هدف؟؛ مثل سگی بودم که به دنبال ماشین های مختلف می دوه، تمام انرژی رو میزاره و با تمام قدرت می دوه و و خودش رو پاره میکنه، پارس میکنه ،به زبون سگی به همه چیز و همه کس فحش میشه و در نهایت به ماشین میرسه ؛ بعدش چی ؟ ماشین رو ول میکنه و به نقطه شروع برمیگرده، این چرخه باطل مدام تکرار میشه. من هیچ دوست صمیمی نداشتم.
                      با گذر زمان کم کم به این نتیجه رسیدم که هیچ گ.ی نمیتونم بخورم، این کشور هیچ وقت پیشرفته نمیشه، مردمش همیشه احمق خواهند موند. پس راهی خدمت سربازی شدم و دوسال از عمرم رو به فاک دادم، اون موقع خیلی به زمان اهمیت میدادم، بعد ها به این نتیجه رسیدم که بی ارزشترین چیز توی این کشور زمانه؛ خدمت سربازی که تموم شد ازدوااج کردم و دو تا بچه ساختم و در گیر روال عادی زندگی شدم.
                      در میان سالی و بعد از چند سال کار کردن در یک شرکت دولتی که حقوق و مزایای خوبی بهم می داد، شرکت خودم رو تاسیس کردم، مدیریت و استفاده صحیح از منابع و نیروانسانی رو یاد گرفتم و به لطف تحریم ها و دوستان زیادی که در صنعت دارم پول خوبی به دست میارم. دیگران میگن یک آدم موفق هستم که هیچ مشکلی نداره و در بالاترین سطح رفاه داره زندگی میکنه، خودم میگم، آیا رویای من این بود؟
                      باور کنید این سوال رو همیشه از خودم می پرسم، سر صف صبحگاهی در خدمت سربازی، هنگام لالایی خوندن برای پسر کوچولوم، پشت میز کارم هنگام گوش دادن به چرت و پرت های رئیسم و در دفتر خودم هنگام گوش دادن به حرف های منشیم که با ناز و اشوه های خاصی بیان میشه و خیلی دوست داره یه سر ببرمش کیش.
                      نمیخوام در مورد تنفرم از کشور و مردم بگم، نمیخوام مشکلات موجود در جامعه رو بازگو کنم و دنبال دلایلش بگردم و با طولانی کردن این متن سرتون رو به درد بیارم، من اینجام تا اعتراف کنم دو سوم عمرم رو بر سر اهداف پوچ و بدرد نخور سپری کردم و میخوام یک سوم باقی مونده رو صرف رویایی کنم که همیشه داشتم.
                      من میخوام یه کار بزرگ و مفید انجام بدم ، مثل قبل دنبال اسم و رسم نیستم و اینکار رو برای اینکه خا.ه مالیم رو بکنن و ازم تقدیر و تشکر کنن انجام نمیدم، از این بعد برای دل خودم کار میکنم. تجریباتی که دارم رو با شما فرزندان عزیزم به اشتراک میزارم و بهتون یاد میدم که از کجا و چجوری پول دربیارید.
                      این کاری هست که نمیشه تنهایی انجامش داد، نیاز به تخصص و پشتکار و علاقه داره، بشر دوستی و انسان دوستی میخواد. اگه تو هم مثل هم هستی و رویایی بزرگ در سر داری، در ادامه این تاپیک از رویات برام بگو، اگه بتونم چند نفر رو که هدف مشترکی مثل خودم دارن پیدا کنم، عالی میشه، من میخوام توی زندگی چند نفر تاثیر داشته باشم و عالم بی عمل نباشم و برای اینکار به کمک و همراهی شما نیاز دارم.
                      ادامه دارد...
                      با درود
                      بنظرم شما فقط زندگی رو زیاد جدی گرفتید
                      زندگی میتونه به سادگی له شدن یک مورچه باشه زیر کفش های ما در یک صبح زیبا
                      و ناگهان تمام استخون های ما زیر یک کفش غول پیکر خرد میشه و همه جا تاریک میشه بدون اینکه درکی از مفهوم تاریکی داشته باشیم

                      شما به هر طرف که برید از یک طرف دیگه جا می مونید
                      شما اگر ورزشکار بشید از عالم نشئگی جا میمونید چه بسا خیلی ها که حتی یکبار هم طعم هروئین نچشیدن
                      مثل شما که طعم دوست صمیمی رو نچشیدید
                      چون باید مطاعه میکردید .. درضمن بیشتر افرادی که در این رشته غرق شدن معمولا منزوی هستن و حتی اگر متاهل هم باشن و بخاطر مطالعه بیشتر و فرو رفتن در دنیای صفر یک نمیتونن رابطه خوبی با خانواده یا همسر یا فرزندان داشته باشن و در عمل تنهایی رو حس میکنن
                      گفتم که به هر طرف بری از طرف دیگه جا می مونی
                      افسرده شدن شما تا حدودی طبیعی هست و حاصل راهی که انتخاب کردید وگرنه میتونستید با چند نفر بشینید توی قهوه خونه و قلیون بکشید و از خاطرات شاید دروغین و بلوف هم لذت ببرید
                      البته اگه لذتی برای شما داشته باشه ..
                      راهی که شما انتخاب کردید همگام هست با افسردگی و تنهایی و انزوا و سکوت
                      اینکه خیلی از نیاز های روحی روانی تون تامین نشه طبیعی هست
                      ولی باز اشاره میکنم زندگی رو زیاد جدی گرفتید
                      درضمن بنظر من توی این حیات وحش عالم بودن کمتر بدرد میخوره تا اینکه وقتتو صرف مثلا بدن سازی کنی و همه الکی بهت سلام کنن و جنس مخالف با هر بهانه ای از شما شماره بگیره
                      یک مثال بود فقط تا بدونی این دنیا چگوئنه هست و ما توی این حیات وحش از بالای درخت به پایین درخت مهاجرت کردیم فقط
                      علم بد نیست ولی همین علم باعث طلاق گرفتن و رفتن زن انیشتن شد
                      راستش بنظرم ما با حیوانیت به ارامش بیشتری میرسیم چون به چیزی که هستیم نزدیک تر میشیم

                      شما زندگی منحصر بفردی داشتین و هرگز حسرت دوست صمیمی رو نخورید که یک فانتیزی بیش نیست و صدای دهل از دور خوش است
                      ولی خب نقش ارتباطات و رابطه اون با نشاط و یا تامین برخی خلا های روحی رو هم منکر نمیشم
                      در واقع من به شما دوست ی نزدیک به روحیات خودتون رو پیشنهاد میدم و نه یک دوست صمیمی که هی بگه دادش داداش
                      اونجاست که شاعر عصبانی میشه و میگه ؟؟ همون داداشی ها بودن دوشیدنت ..
                      موفق باشید
                      زندگی یعنی همین چند لحظه پیش

                      دیدگاه


                        #12
                        پاسخ : شروعی دوباره بر چرخه باطل

                        آقا نوشتن رو بیخیال،فایل اکسل رو هم بیخیال،شرکت کننده های انجمن کم شدن، یه دونه کار معرفی کن تا گروهی روش کار کنیم

                        دیدگاه


                          #13
                          پاسخ : شروعی دوباره بر چرخه باطل

                          سلام و عرض ادب
                          من الان 33 سالمه و دقیقا 3 ماهه بیکارم کارم تعمیرات موبایل هست ولی همیشه توی مغازه مردم یا میز اجاره کردم یا درصد دادم
                          خسته ام از همچیز از دله بازیهای مردم از دله دزد بازیهای صاحب مغازه از دروغ ها و........
                          20 سالم بود همیشه بروز بودم توی المپیاد نفر 4 شدم گفتن 80تمن وام میدیم ندادن
                          دو سال به کل ارگان ها رفتم صندوق کارافرینی مجلس و بیت ض ک دوسال دویدم گفتم سرمایه ندارم یه وام بدین ندادن
                          الان چیزی برای از دست دادن نمونده

                          دیدگاه


                            #14
                            پاسخ : شروعی دوباره بر چرخه باطل

                            نوشته اصلی توسط Mimi68 نمایش پست ها
                            سلام و عرض ادب
                            من الان 33 سالمه و دقیقا 3 ماهه بیکارم کارم تعمیرات موبایل هست ولی همیشه توی مغازه مردم یا میز اجاره کردم یا درصد دادم
                            خسته ام از همچیز از دله بازیهای مردم از دله دزد بازیهای صاحب مغازه از دروغ ها و........
                            20 سالم بود همیشه بروز بودم توی المپیاد نفر 4 شدم گفتن 80تمن وام میدیم ندادن
                            دو سال به کل ارگان ها رفتم صندوق کارافرینی مجلس و بیت ض ک دوسال دویدم گفتم سرمایه ندارم یه وام بدین ندادن
                            الان چیزی برای از دست دادن نمونده
                            با درود
                            اول از همه زیاد غصه نخور که روحیه ت بیشتر تضعیف میشه
                            خب البته غصه هم داره و همه ما ارمان ها و نیاز های اولیه داریم که نیاز هست تامین بشه و وقتی تامین نشه غصه نخوردن اجتناب ناپذیره
                            درسته حق من و شماست که مالامال درد باشیم .. ولی تمرکز کردن به این درد ها فقط استانه تحمل ما رو تضعیف میکنه
                            توجه کردید دستمون دچار سوختگی میشه و میسوزه و هر چه بیشتر بهش توجه میکنی انگار سوزش بیشتر میشه
                            ولی اگر ناگهانی و یا خود خواسته حواستو پرت کنی تا حدود قابل توجهی ذهنت میزان درد رو کاهش میده و یا ذهن ما به ایجاد احساس درد نمی پردازه

                            پس غصه خوردن با حالی که حق مسلم ماست ولی دردی رو دوا نمیکنه بلکه سوز ناک تر هم میشه
                            به صوزت کلی ما دو نوع ادن داریم .. ادم های خوشبخت و ادم های بدبخت

                            معمولا یعنی اکثریت و برخی یعنی اقلیت
                            باور میکنی معمولا ادم هی خوشبخت لایق خوشبختی نبودن و نیستن ؟ و برعکس ؟
                            یه مثال ساده بزنم ؟ شیر ها زیاد زنده نمیمونن و سینه شون با گلوله های داغ سوراخ میشه
                            ولی در عوض ترسو ترین و بد ترین ها زنده میمونن هیچ پاداش هم میگیرن برای سوراخ کردن بهترین ها

                            همین که در المپیاد رتبه ای اوردی یعنی سری در سر ها هستی .. حالا مهم نیست بخاطر جامعه بد ئو دولتمردان بد همچین روزگاری داری
                            دلتو با اون رتبه گرم کن و به خودتت ببال .. حتما میگی این بالیدن که نون اب نمیشه من رفا میخوام من که لایق تر بودم
                            اره .. ولی کی گفته توی این حیات وحش همه چی باید سر جای خودش باشه .. اگر اینجور بود که دیگه حیات وحش نمیشد

                            شما با توجه به اشنایی تون با قطعات موبایل میتونید تجارت این قطعات انجام بدید
                            غصه دروغ دغل های مردم هم نخور مخصوصا مردم کشورمون البته اکثریت .. کلا هر کشوری رو ادم های اون کشور میسازن و ساکنین امروزه ایران مادر ایران امروزی هستن
                            شما سعی کنید افراد رو به خودشون معمس کنید یعنی دروغی شنیدید به اون شخص دروغ بگید و غیره
                            من هم ایده ال گرا هستم و این دنیا برام جالب نیست ولی توی کامنت قبل گفتم که راز ارامش در این دنیا برگشتن به حیوانیت
                            مثلا احتمال اینکه من در اینده خون اشام بشم هست
                            درضمن من خون اشام شاید خیلی بهتر از اون های باشم که میگن ما هیچ وقت خون اشام نمیشیم
                            هفتا سال دیگه تا دروازه پیری وقت داری
                            و اینده خیلی بدتر هست از این روز ها .. خیلی بدتر
                            راستی اگه خواستی از هر کسی یا هر گروهی که مد نظرته انتقام بگیر
                            موفق باشی

                            دیدگاه


                              #15
                              پاسخ : شروعی دوباره بر چرخه باطل

                              شما می تونید ساعت ها در مورد مشکلات و معلولات یک پدیده حرف بزنید و غر و لند کنید...اما تا وقتی علت ها شناسایی و مشخص نشه، این بحث ها فایده نداره و به نتیجه نمی رسه

                              به عنوان مثال یک علت بزرگ آلوده بودن فضای مجازی در این مملکت ، این است که اولین قانون دنیای رسانه ،یعنی کپی رایت رعایت نمیشود و در دانشگاه ها، ادارات و منازل این قانون نهادینه نشده
                              حالا به جایی اینکه یک عده بیایند این قانون کپی رایت را در مورد محتوای داخلی و خارجی نهادینه و اجرایی کنند،
                              شروع می کنند به بستن فضای مجازی و فیلترینگ و انتشار اخبار منزجر کننده برای فراری دادن مردم از این دنیای مجازی و تهدید کردن فعالان به اعدام و چه و چه...

                              حتی اگر دشمنی هم توسط سرویس های اطلاعاتی بیگانه پشت این فضای مجازی باشد، همین علت اقتصادی یعنی پرداخت نشدن پول نرم افزارها ،کتابها و...سایر مصداق های کپی رایت است، نه لزوما دشمنی سیاسی یا ایدئولوژیک

                              ولی این جماعتی که پشت فضای مجازی هستند، مثل سران آدمخوار قبایل آفریقایی انگار از درک این قضیه عاجز هستند، و تنها یاد گرفته اند مردم را به عنوان شام و نهار سر سیخ بزنند!

                              من خودم به عنوان یک کاربر فضای مجازی، سال هاست نقض قانون کپی رایت را به حداقل رساندم و به دنیای اپن سورس مهاجرت کردم ولی نتوانستم در مغز خیلی ها که به اصطلاح استاد و روشنفکر و مسئول این قضیه را جا بیاندازم.

                              دیدگاه

                              لطفا صبر کنید...
                              X