اطلاعیه

Collapse
No announcement yet.

در راه موفقیت...

Collapse
X
 
  • فیلتر
  • زمان
  • Show
Clear All
new posts

    در راه موفقیت...

    سلام خدمت کلیه دوستان.
    هدف من از مطرح کردن این تاپیک بیان تجربه های شخصی در مورد موفق شدن در امورات روزمره و هدف های بزرگ ست.البته من فقط نمیخوام از یه سری جملات موفقیت آمیز استفاده کنم بلکه قصد دارم تجربه خودم رو از به کار بردن این جملات و تاثیر اون ها در زندگی برای شما دوستان بگم.البته منظوره من این نیست که خودم آدم موفقی هستم بلکه قصد دارم آدم موفقی باشم و به تموم هدف های زندگیم برسم...امید است دوستانی که در این زمینه تجربه ای دارن ما رو هم از تجربه های خودشون بی نصیب نذارن.
    حالا برای آغار از خودم شروع میکنم :
    مطمئنا هر کسی در زندگیش به دوران بلوغ جسمی و بلوغ فکری خواهد رسید که معمولا این دوران نهایتا تا 20 سالگی به طول خواهد انجامید.اما دوران بلوغ فکری دوران بسیار سخت و کمر شکنی ست چرا که مسیر زندگی ما انسانها در این دوران مشخص میشه.من هم این دوران رو پشت سر گذاشتم و غالبا با مشکلات زیادی هم دست و پنجه نرم کردم اما مهمترین عاملی که باعث شد بتونم با موفقیت این دوران رو پشت سر بذارم لطف خدا بود و مطالعه کتاب های مربوطه بود.

    زمانی که در حال گذراندن دوران بلوغ فکری بودم مثل خیلی از هم سن و سال های خودم دچار افسردگی شده بودم به دنبال این بودم که آدمهای بزرگ چه جوری به یه همچین جاهایی میرسن...لذا سعی کردم این افراد و طرز فکرشون رو زیر ذره بین ببرم و ببینم دلیل موفق بودن در زندگیشون چیه.به قول معروف این افراد دست به هرچی میزنن طلا میشه.میشه گفت تقریبا یک سال این کار رو انجام دادم و با افراد زیادی اعم از موفق و نا موفق صحبت های زیادی کردم و تونستم اطلاعات زیاد و خوبی هم بدست بیارم.در این مدت سعی کردم به تعلیمات خدا و پیامبر هم توجهی داشته باشم که انصافا سهم بسیار بزرگی در توانا شدن در کنترل خودم داشت...
    حضرت علی میفرمایند هر کسی خشم خود را از کسی دریغ کند خداوند نیز در روز قیامت خشم خود را از او دریغ خواهد کرد...
    این گام اول برای کنترل شخصیت خودم بود چرا که من در این دوران تبدیل به یه شخصیت بد اخلاق و عصبانی شده بودم و با کوچکترین مسئله ای از کوره در میرفتم.با خودم عهد بستم که دیگه کمتر عصبانی بشم. اینقدر جمله ی من میتونم عصبانی نشم رو تکرار کردم که هر دفه که عصبانی میشدم یادم میومد که چه عهدی با خودم بستم و انگیزه این کار هم این بود که میدونستم برای موفق شدن این اولین گام هستش...البته یکم سخت بود اما من باید اینو می دونستم که هر کاری بالاخره سختیه خاص خودش رو داره و به قول معروف : نابرده رنج گنج میسر نشود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد...
    ما آدم ها چقدر زود عادت میکنیم...مدتی زیادی نگذشته بود که من تبدیل به یه آدم آروم شده بودم.مطمئنا با آروم بودن در مقابل هر کاری خیلی بهتر میشه تصمیم گرفت و من از این بابت بسیار خوشحال بودم.حالا باورم شده بود که من هم میتونم آدم بزرگی بشم...

    نتیجه گیری : دوستان بدونید که اولین گام در موفقیت تسلط بر احساسات و کنترل کردن خودمونه و اولین گام هم در تسلط بر خودمون کنترل کردن خشم و آروم موندنه.پس بیاید از همین امروز با خودمون عهد ببندیم که دیگه به خاطر هیچ مساله ای زود از کوره بیرون نریم و از خدا هم بخواهیم که کمکمون کنه که خدا بهترین مدد رسونه...

    عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید.
    آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد.
    دشوارترین قدم، همان قدم اول است...
    برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه قدرت و جرات لازم است . وگرنه هر ماهی مرده ای هم می تواند از طرف موافق جريان آب حرکت کند ...

    #2
    پاسخ : در راه موفقیت...

    سلام خدمت دوستان.
    قدم بعدی که میتواند در موفق شدن ما در کارها تاثیر داشته باشد دید مثبت است.البته دید مثبت به معنای اینکه ما افراد خوش خیال یا ساده لوحی باشیم نیست بلکه
    دیدن جنبه های خوبه یک مساله (هرچند که مساله ناگواری باشد) از زاویه ای دیگرست.این امر تاثیر بسزایی در موفقیت دارد.اجازه بدهید این موضوع را با یک مثال بهتر متوجه شویم :

    یکی از دوستانم سال گذشته با خودروی خود دچار یک سانحه رانندگی شد که متاسفانه منجر به فوت عابر پیاده گشت.او خود را بدبخت ترین و بد شانس ترین
    فرد روی زمین می دانست و میگفت که دیگر زندگی خود را باخته است و هیچ امیدی به آینده ندارد.مدتی گذشت تا توانست کمی با این قضیه کنار آید و فهمید که
    بدون امید نمی توان زندگی کرد.لذا سعی کرد رگه های امید را در وجود خود دوباره احیاء کند و برای حل این مساله چاره اندیشی کند که به لطف خدا توانست
    مشکلش را حل کند.برای من کمی عجیب بود که چطور فردی به نا امیدی دوست من یک دفه این چنین وجودش سر شار از امید می شود و با همین امید آینده را به نفع خودش تغییر
    می دهد.او اینگونه بیان کرد که :

    زمانی (بعد از گذشت دو سه ماه)که توانستم کمی با این قضیه کنار بیایم آیه ای در منزل یکی از اقواممان مرا به فکر فرو برد :الا به ذکر الله تطمئن القلوب(دل آرام گیرد به یاد خدا)
    من هم سعی کردم ارتباط خود را با خدا بیشتر کنم تا بتوانم به آرامش روحی و روانی برسم.سعی کردم از آن روز به بعد نماز خود را بخوانم تا خدا از من راضی شود و مرا در
    حل این مشکل یاری کند.نماز خواندن من باعث شد تا با خدا بیشتر خلوت کنم و از او بخواهم راه چاره ای جلوی من بگذارد... و خدا هم وسیله ساز شد تا من بتوانم با افراد
    زیادی مشورت کنم و بفهمم که برای مرد شدن سختی کشیدن لازم است و تا کسی شکست نخورد نمیتواند کسی را شکست دهد.من سعی کردم دید خود را عوض کنم و به
    قضیه اینگونه نگاه کنم که : از حالا به بعد دیگر میدانم که در شهر باید با سرعت کم تری رانندگی کنم و اگر این بار عابری جلوی من قرار گرفت چه عکس العملی از
    خود نشان بدهم.من توانستم معنی واقعی بخشنده بودن را (خانواده متوفی به هیچ وجه رضایت ندادند و می خواستند که حتما راننده را به زندان بیاندازند)بفهمم و
    دوست و دشمن خود را از میان افرادی که در کنارم هستند تمییز دهم.کلی چیزهای دیگر هم فهمیدم مثلا اینکه از وقت خود بهترین استفاده را بکنم و کمتر به فکر
    ماشین بازی و تند رفتن و ویراج دادن باشم و همیشه جهت پیشرفت و بهتر شدن وضع زندگی وآینده ام تلاش کنم.

    البته لازم به ذکر است که دوست من از طرف دادگاه عفو شد و هرگز به زندان نرفت.او هم اکنون یکی از بهترین دانشجویان شهر و البته یکی از بهترین برنامه نویسان
    هوش مصنوعی رباتیک است و معتقد است که همین تصادف مسیر زندگی او را 180 درجه تغییر داد و خدا را شکر میکند که این اتفاق برای او افتاد چرا که او را از
    خواب غفلت بیدار کرد....

    نتیجه گیری:در زندگی خیلی از ماها اتفاق های ناگواری رخ می دهد.عمق فاجعه مهم نیست.مهم اینست که ما با مشکلمان چگونه برخورد کنیم.خود را بدشانس ترین
    فرد روی زمین بدانیم یا اینکه سعی کنیم از مشکلمان درس گرفته و چیزه جدیدی به تجربه هایمان اضافه کنیم؟افراد موفق اینگونه می اندیشند و اینطور نیست که اصلا
    مشکلی سر راهشان قرار نمیگیرد بلکه با حفظ آرامش خود بهترین تصمیم را میگیرند...
    برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه قدرت و جرات لازم است . وگرنه هر ماهی مرده ای هم می تواند از طرف موافق جريان آب حرکت کند ...

    دیدگاه


      #3
      پاسخ : در راه موفقیت...

      سلام مجدد خدمت کلیه دوستان.
      اینطور که پیداست بچه های اینجا علاقه چندانی به بحث موفقیت و یا تجربه ای در این مورد ندارن !!!

      اصل تکرار = عادت
      همه ی ماها در زندگی هامون کارهایی رو با تفکر و کار هایی رو بدون تفکر یا بهتره بگم از روی عادت انجام میدیم.برای مثال کسی که در زندگی
      مشکلی براش پیش اومده و به خاطر همین مشکل اعصابش خیلی زود خرد میشه بعد از مدتی(حتی زمانی که مشکلش بر طرف میشه)با کوچکترین تلنگری ذهنش به هم می ریزه
      و کنترل خودشو از دست میده.

      دلیلش چیه؟
      زمانی که ما انسان ها در طول روز کاری را چندین بار تکرار میکنیم حالتی در ضمیر ناخودگاه ما شکل میگیرد که ما اصطلاحا به آن عادت می گوییم.بطور مثال
      بار ها شنیده اید که می گویند فلان دانش آموز وقتی از مدرسه به خانه می آید لباس های خود را مرتب نمیکند و آنها به اطراف پرتاب میکند.دلیل این امر اینست که
      همان بار اولی که دانش آموز این کار را میکند و به او گوشزد نمی شود آرام آرام این کار در ذهن او ملکه می شود و دیگر بدون اینکه فکر کند این کار را از روی عادت انجام میدهد.
      یا مثلا دقت کرده اید که به کسی می گویند فلان میوه را زیاد نخور دلت درد میگیرد و او می گوید که معده من عادت دارد؟
      یا کسی که مدام از زندگی خود می نالد یا اینکه می گوید مثلا اگر من فلان کار را هر چند که ساده باشد انجام بدهم باز هم موفق نخواهم شد؟همه ی این افکار به این دلیل هستند که
      ذهن شخص به شکست و نا امیدی عادت کرده و انگیزه خود را کاملا از دست داده اند در حالی که افراد موفق هرگز چنین طرز تفکری ندارند وبر عکس آنها
      عادت کرده اند که بگویند من از پس فلان کار بر می آیم و حتما هم موفق خواهم شد و همین امر یکی از کلید های موفقیت اینگونه افراد است.

      پس بیایید از همین امروز ذهن خود را به قدرتمند بودن و خوب بودن وکلی صفات مثبت و سازنده دیگر عادت دهیم تا شاهد پیشرفت روز افزون در زندگی خود باشیم...
      نتیجه : انسان موجودی است که به هر چیزی زود عادت میکند و با آن خو میگیرد حال می خواهد عادت بد باشد یا عادت خوب.البته این اصل را نباید
      فراموش کنیم که تکرار باعث بوجود آمدن عادت میشود و ما کارهایی را که از روی عادت انجام میدهیم معمولا قبلش خیلی کمتر فکر میکنیم.اکنون اگر خود را به
      موفق اندیشیدن و مثبت فکر کردن عادت دهیم دیگر لازم نیست ساعت ها وقت صرف فکر کردن کنیم چرا که ذهن ما عادت به موفق فکر کردن کرده است...
      برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه قدرت و جرات لازم است . وگرنه هر ماهی مرده ای هم می تواند از طرف موافق جريان آب حرکت کند ...

      دیدگاه


        #4
        پاسخ : در راه موفقیت...

        به هر چی فکر کنی همون میشه....

        همه ی ما بار ها و بار ها در زندگی خود با موقعیت های مختلف روبرو شده ایم.موقعیت هایی که گاه با استرس و نگرانی و گاه با آسودگی خیال همراه بوده است.
        اما شاید کمتر کسی در تمامی موقعیت ها و مشکلات به پیروزی فکر کرده است.بدین معنی که هنگامی که برای ما مشکلی پیش می آید سریعا خیال بافی میکنیم
        که من چقدر آدم بد شانسی هستم و انگار دنیا هیچ جایی برای من نداره تا جایی که تمام انگیزه خود را برای حل مشکل از دست می دهیم و وجود ما یاس فرا می گیرد.
        اجازه دهید این مقوله را با مثالی بهتر متوجه شویم :

        آدمی که فکر میکنه بد شانسه:

        مطمئنا همه ما در زندگی هایمان شکست هایی داشته ایم که باعث ناراحتی مان شده است.مثلا در درس ریاضی بار ها نمره پایینی گرفته ایم و به این نتیجه رسیده ایم
        که در این درس هرگز موفق نخواهیم شد.لذا بطور کلی قید این درس را میزنیم و می گوییم : من آدم بد شانسی هستم و می دونم که از این درس نمره خوبی نمیگیرم
        پس برای چی وقت پاش بذارم؟این شخص با این طرز تفکر و اندیشه محکوم به شکست در مرحله های بعدی زندگی خواهد بود چرا که از پس این امتحان کوچک
        و نا چیز برنیامده است.این شخص مدام با خود فکر میکند که چه آدم بد شانسی ست و تمام روزنه های امید را به روی خود می بندد و این کار در ضمیر ناخود گاه
        او تاثیر مخربی گذاشته بطوری که برای یک کار دیگر مثلا بعهده گرفتن مسولیتی اینگونه فکر میکند که حتما مثل امتحان ریاضی اش شکست خواهد خورد
        و از پذیرفتن مسئولیت جدید امتنا میکند.همچین اشخاصی مدام به بد بودن شانس خود فکر میکنند و همیشه در حال بد آوردن هستن چرا که دارن بهش فکر میکنن....

        آدمی که فکر میکنه خوش شانسه

        حال بیایید مثال قبل را از زاویه ای دیگر بنگریم.شخصی در امتحان ریاضی نمره بدی گرفته است.او به جای اینکه همه چیز را گردن شانس و اقبال بیاندازد سعی
        می کند عیب کار خود را پیدا کرده و آنرا برطرف کند.مثلا می داند که در فصل مشتق گیری ضعف دارد و تلاش میکند با یکی از دوستانی که در این فصل قوی ست
        در این زمینه کار کند و به قول معروف خود را بالا بکشد.او معتقدست که آدم خوش شانسی است و حتما در راه برطرف کردن ضعف خود موفق خواهد بود....

        نتیجه گیری آ‌: تک تک ما طرز فکری متفاوت داریم.می تونیم فکر کنیم که آدم بد شانسی هستیم و هیچ موقعیت خوبی هم دیگه برامون بوجود نمی یاد و واقعا هم
        همینطوری خواهد شد چرا که خود خواسته ایم که اینگونه باشد یا اینکه فکر کنیم آدم خوش شانسی هستیم و موقعیت های خوب بسیار زیادی در انتظار ماست...
        پس بیایید از همین امروز شروع کنیم به خوب فکر کردن...شاید کمی سخت باشه اما میشه...
        برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه قدرت و جرات لازم است . وگرنه هر ماهی مرده ای هم می تواند از طرف موافق جريان آب حرکت کند ...

        دیدگاه


          #5
          پاسخ : در راه موفقیت...

          سلام خدمت کلیه دوستان عزیز و محترم.
          امروز قصد داریم یکی دیگر از روش هایی که می تواند در بهبود شرایط ما و پیشرفت هایمان تاثیر داشته باشد را مورد بررسی قرار دهیم.

          خودتون مشوق اصلی خودتون باشین :

          زمانی که با افراد موفق و مخترع و نخبه صحبت میکنیم و از آنها این جمله را می پرسیم که مشوق شما چه کسی یا کسانی بوده اند معمولا می گویند : پدر و مادر یا برادر و ...اما
          شاید خیلی از ماها پدران و مادرانمان افراد کم سوادی باشند و چندان از روش های درست
          شکوفا کردن استعداد و ایجاد انگیزه اطلاعی نداشته باشند.آیا فرزندان چنین افرادی که آموزش های لازم را فرا نگرفته اند لایق فردی موفق شدن نیستند؟
          آیا این فرزندان مدام باید طعم تلخ شکست را بچشند؟مسلما خیر.چرا که هر کسی از زندگی خود و دنیا سهمی می خواهد
          و دوست دارد که پیشرفت کند.اما آیا با وجود چنین شرایط و پدر و مادر کم سوادی چنین چیزی
          امکان پذیر است؟جواب بله است منتها مسئله کمی فرق می کند بدین صورت که ما خودمان باید مشوق اصلی خودمان باشیم.
          حال ممکن است بپرسید این امر چگونه میسر می شود.جواب خیلی ساده است و با تمرین
          امکان پذیر می شود.بدین صورت که باید در خود انگیزه ایجاد کنیم.
          حال ممکن است بپرسید چگونه باید در خود انگیزه ایجاد کنیم ؟ یکی از روش های ایجاد انگیزه بصورت زیر می باشد:
          فرض کنید قصد دارید در مسابقه ای شرکت کنید و مقام اول را کسب کنید.اما مدام با خود
          می گویید که از من بهتر نیز در این مسابقه شرکت می کند پس من شانسی برای اول شدن ندارم
          و اینگونه انگیزه شرکت در مسابقه را بی جهت و بر اساس یک نظر پوچ از دست می دهید.
          این کار بطور کلی غلط است و باید به خود بگویید که من حتما اول خواهم شد و از هیچ
          تلاشی نیز فرو گذار نخواهم کرد.من باید اول بشوم...

          شما باید مدام این فکر و این جمله را با خود زمزمه کند تا بهآ‌ آن اعتقاد پیدا کنید.
          وقتی که به اول شدن خود اعتقاد پیدا کردید به طرز عجیبی در شما انگیزه ایجاد می شود
          بطوری که تمام فکر و ذکر شما کسب مقام اول در مسابقه می شود و وقتی اینگونه شد
          اکثر حرف های شما با دوستانتان درباره مسابقه و اول شدن خواهد بود و همین صحبت کردن ها باعث
          می شود که آنها هرگونه تجربه ای که در این مورد دارند در اختیار شما قرار بدهند.
          داشتن انگیزه مهمترین عامل تحمل سختی ها و شکست هاست و بدانید هر کس که انگیزه بیشتری برای انجام کار دارد موفق تر است...

          پیروز باشید.
          برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه قدرت و جرات لازم است . وگرنه هر ماهی مرده ای هم می تواند از طرف موافق جريان آب حرکت کند ...

          دیدگاه


            #6
            پاسخ : در راه موفقیت...

            شرط موفقیت:
            1- تلاش
            2- اعتماد به نفس
            http://www.ecapic.ir/image/ECA-090927112544.png

            دیدگاه


              #7
              پاسخ : در راه موفقیت...

              سلام خدمت دوستان محترم.
              از اینکه یکم دیر به دیر مطالب جدید رو قرار میدم عذر خواهی میکنم بالاخره امتحان هامون شروع شده و ...
              مطالبی رو که امروز قصد دارم براتون بنویسم از تجربه های خودم نیست بلکه نظرات
              دکتر د.شوارتز در کتاب جادوی فکر بزرگ هست.من این کتاب رو کاملا مطالعه کردم
              وباید بگم انصافا تاثیر بسیار مثبتی بر نحوه نگرش من نسبت به مسائل و مشکلات داشت.
              لذا به همه ی شما دوستان عزیزی که خواهان داشتن یک شخصیت ایده ال و روشنفکر
              هستید پیشنهاد می کنم حتما این کتاب رو تهیه و مطالعه کنید. واما دکتر شوارتز میگه :

              امروزه یکی از عوامل مهمی که در مقلوب شدن ما در برابر مشکلات نقش اساسی
              بازی میکند این است که ما خود را دست کم میگیریم.در واقع 90 درصد مردم
              دچار این معضل اجتماعی هستند.آنها فکر میکنند افراد موفق از خانواده های
              بسیار پولدار یا از خانواده هایی که پدر و مادری تحصیل کرده دارند بوجود می آیند
              پس ما که از این نوع خانواده ها نیستیم از چنین حقی برخوردار نیستیم.این نوع دید
              بسیار مشکل ساز است چرا که باعث میشود انگیزه لازم برای رشد و تعالی
              را از دست بدهبد و این باعث نابود شدن شخصیت شما خواهد شد.

              بطور مثال ممکن است کسی از شما بخواهد که برایش کاری انجام دهید.
              کاری که کمی احتیاج به دقت دارد.افرادی که خود را دست کم میگیرند
              فورا از زیر بار مسئولیت رفتن شانه خالی می کنند و میگویند : من حتما خراب خواهم کرد
              چرا که دفعه ی گذشته نیز اینگونه شد...
              بدین صورت است که شما خود به خود جلوی پیشرفتتان را میگیرید به این دلیل که
              توانایی های خود را دست کم گرفته اید...
              از همین امروز شروع کنید ِ از انجام کارها نترسید ِ شما قوی تر از آن هستید که مشکلی بخواهد شما را مقلوب خود کند...
              برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه قدرت و جرات لازم است . وگرنه هر ماهی مرده ای هم می تواند از طرف موافق جريان آب حرکت کند ...

              دیدگاه

              لطفا صبر کنید...
              X