سلام خدمت کلیه دوستان.
هدف من از مطرح کردن این تاپیک بیان تجربه های شخصی در مورد موفق شدن در امورات روزمره و هدف های بزرگ ست.البته من فقط نمیخوام از یه سری جملات موفقیت آمیز استفاده کنم بلکه قصد دارم تجربه خودم رو از به کار بردن این جملات و تاثیر اون ها در زندگی برای شما دوستان بگم.البته منظوره من این نیست که خودم آدم موفقی هستم بلکه قصد دارم آدم موفقی باشم و به تموم هدف های زندگیم برسم...امید است دوستانی که در این زمینه تجربه ای دارن ما رو هم از تجربه های خودشون بی نصیب نذارن.
حالا برای آغار از خودم شروع میکنم :
مطمئنا هر کسی در زندگیش به دوران بلوغ جسمی و بلوغ فکری خواهد رسید که معمولا این دوران نهایتا تا 20 سالگی به طول خواهد انجامید.اما دوران بلوغ فکری دوران بسیار سخت و کمر شکنی ست چرا که مسیر زندگی ما انسانها در این دوران مشخص میشه.من هم این دوران رو پشت سر گذاشتم و غالبا با مشکلات زیادی هم دست و پنجه نرم کردم اما مهمترین عاملی که باعث شد بتونم با موفقیت این دوران رو پشت سر بذارم لطف خدا بود و مطالعه کتاب های مربوطه بود.
زمانی که در حال گذراندن دوران بلوغ فکری بودم مثل خیلی از هم سن و سال های خودم دچار افسردگی شده بودم به دنبال این بودم که آدمهای بزرگ چه جوری به یه همچین جاهایی میرسن...لذا سعی کردم این افراد و طرز فکرشون رو زیر ذره بین ببرم و ببینم دلیل موفق بودن در زندگیشون چیه.به قول معروف این افراد دست به هرچی میزنن طلا میشه.میشه گفت تقریبا یک سال این کار رو انجام دادم و با افراد زیادی اعم از موفق و نا موفق صحبت های زیادی کردم و تونستم اطلاعات زیاد و خوبی هم بدست بیارم.در این مدت سعی کردم به تعلیمات خدا و پیامبر هم توجهی داشته باشم که انصافا سهم بسیار بزرگی در توانا شدن در کنترل خودم داشت...
حضرت علی میفرمایند هر کسی خشم خود را از کسی دریغ کند خداوند نیز در روز قیامت خشم خود را از او دریغ خواهد کرد...
این گام اول برای کنترل شخصیت خودم بود چرا که من در این دوران تبدیل به یه شخصیت بد اخلاق و عصبانی شده بودم و با کوچکترین مسئله ای از کوره در میرفتم.با خودم عهد بستم که دیگه کمتر عصبانی بشم. اینقدر جمله ی من میتونم عصبانی نشم رو تکرار کردم که هر دفه که عصبانی میشدم یادم میومد که چه عهدی با خودم بستم و انگیزه این کار هم این بود که میدونستم برای موفق شدن این اولین گام هستش...البته یکم سخت بود اما من باید اینو می دونستم که هر کاری بالاخره سختیه خاص خودش رو داره و به قول معروف : نابرده رنج گنج میسر نشود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد...
ما آدم ها چقدر زود عادت میکنیم...مدتی زیادی نگذشته بود که من تبدیل به یه آدم آروم شده بودم.مطمئنا با آروم بودن در مقابل هر کاری خیلی بهتر میشه تصمیم گرفت و من از این بابت بسیار خوشحال بودم.حالا باورم شده بود که من هم میتونم آدم بزرگی بشم...
نتیجه گیری : دوستان بدونید که اولین گام در موفقیت تسلط بر احساسات و کنترل کردن خودمونه و اولین گام هم در تسلط بر خودمون کنترل کردن خشم و آروم موندنه.پس بیاید از همین امروز با خودمون عهد ببندیم که دیگه به خاطر هیچ مساله ای زود از کوره بیرون نریم و از خدا هم بخواهیم که کمکمون کنه که خدا بهترین مدد رسونه...
عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید.
آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد.
دشوارترین قدم، همان قدم اول است...
هدف من از مطرح کردن این تاپیک بیان تجربه های شخصی در مورد موفق شدن در امورات روزمره و هدف های بزرگ ست.البته من فقط نمیخوام از یه سری جملات موفقیت آمیز استفاده کنم بلکه قصد دارم تجربه خودم رو از به کار بردن این جملات و تاثیر اون ها در زندگی برای شما دوستان بگم.البته منظوره من این نیست که خودم آدم موفقی هستم بلکه قصد دارم آدم موفقی باشم و به تموم هدف های زندگیم برسم...امید است دوستانی که در این زمینه تجربه ای دارن ما رو هم از تجربه های خودشون بی نصیب نذارن.
حالا برای آغار از خودم شروع میکنم :
مطمئنا هر کسی در زندگیش به دوران بلوغ جسمی و بلوغ فکری خواهد رسید که معمولا این دوران نهایتا تا 20 سالگی به طول خواهد انجامید.اما دوران بلوغ فکری دوران بسیار سخت و کمر شکنی ست چرا که مسیر زندگی ما انسانها در این دوران مشخص میشه.من هم این دوران رو پشت سر گذاشتم و غالبا با مشکلات زیادی هم دست و پنجه نرم کردم اما مهمترین عاملی که باعث شد بتونم با موفقیت این دوران رو پشت سر بذارم لطف خدا بود و مطالعه کتاب های مربوطه بود.
زمانی که در حال گذراندن دوران بلوغ فکری بودم مثل خیلی از هم سن و سال های خودم دچار افسردگی شده بودم به دنبال این بودم که آدمهای بزرگ چه جوری به یه همچین جاهایی میرسن...لذا سعی کردم این افراد و طرز فکرشون رو زیر ذره بین ببرم و ببینم دلیل موفق بودن در زندگیشون چیه.به قول معروف این افراد دست به هرچی میزنن طلا میشه.میشه گفت تقریبا یک سال این کار رو انجام دادم و با افراد زیادی اعم از موفق و نا موفق صحبت های زیادی کردم و تونستم اطلاعات زیاد و خوبی هم بدست بیارم.در این مدت سعی کردم به تعلیمات خدا و پیامبر هم توجهی داشته باشم که انصافا سهم بسیار بزرگی در توانا شدن در کنترل خودم داشت...
حضرت علی میفرمایند هر کسی خشم خود را از کسی دریغ کند خداوند نیز در روز قیامت خشم خود را از او دریغ خواهد کرد...
این گام اول برای کنترل شخصیت خودم بود چرا که من در این دوران تبدیل به یه شخصیت بد اخلاق و عصبانی شده بودم و با کوچکترین مسئله ای از کوره در میرفتم.با خودم عهد بستم که دیگه کمتر عصبانی بشم. اینقدر جمله ی من میتونم عصبانی نشم رو تکرار کردم که هر دفه که عصبانی میشدم یادم میومد که چه عهدی با خودم بستم و انگیزه این کار هم این بود که میدونستم برای موفق شدن این اولین گام هستش...البته یکم سخت بود اما من باید اینو می دونستم که هر کاری بالاخره سختیه خاص خودش رو داره و به قول معروف : نابرده رنج گنج میسر نشود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد...
ما آدم ها چقدر زود عادت میکنیم...مدتی زیادی نگذشته بود که من تبدیل به یه آدم آروم شده بودم.مطمئنا با آروم بودن در مقابل هر کاری خیلی بهتر میشه تصمیم گرفت و من از این بابت بسیار خوشحال بودم.حالا باورم شده بود که من هم میتونم آدم بزرگی بشم...
نتیجه گیری : دوستان بدونید که اولین گام در موفقیت تسلط بر احساسات و کنترل کردن خودمونه و اولین گام هم در تسلط بر خودمون کنترل کردن خشم و آروم موندنه.پس بیاید از همین امروز با خودمون عهد ببندیم که دیگه به خاطر هیچ مساله ای زود از کوره بیرون نریم و از خدا هم بخواهیم که کمکمون کنه که خدا بهترین مدد رسونه...
عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید.
آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد.
دشوارترین قدم، همان قدم اول است...
دیدگاه