اطلاعیه

Collapse
No announcement yet.

زندگى آلبرت اینشتین نابغه قرن

Collapse
X
 
  • فیلتر
  • زمان
  • Show
Clear All
new posts

    زندگى آلبرت اینشتین نابغه قرن

    زندگى آلبرت اینشتین نابغه قرن

    ترجمه: على عبدالمحمدى

    او تجسم خرد ناب بود، استادى که انگلیسى را با لهجه آلمانى تکلم مى کرد، کسى که چهره اش به عنوان یک کلیشه خنده دار در هزاران عکس و فیلم به نمایش درآمده است. سیماى منحصر به فرد او با آن موهاى بلند و آشفته بلافاصله قابل تشخیص بود، نظیر «ولگرد کوچک» اثر ماندگار «چارلى چاپلین» کمدین مشهور سینماى جهان. چهره او به اندازه همان خانم هاى شیک پوشى که در تالارهاى مجلل برلین و هالیوود مثل پروانه دور او مى چرخیدند شناخته شده بود. با این حال، او به طرز غیر قابل تصورى عمیق بود نابغه اى بین نوابغ دیگر که صرفاً با اندیشیدن توانست دریابد که جهان با آنچه به نظر مى رسید تفاوت دارد. حتى اکنون دانشمندان در مواجهه با نظریات عالمانه او مثل نظریه «نسبیت عام» اظهار شگفتى مى کنند. «ریچارد فینمن» که خود در زمره دانشمندان برجسته معاصر بود در این باره گفته است: «من هنوز نمى توانم بفهمم که او چطور به این موضوع مى اندیشید.» اما فیزیکدان بزرگى که ما در اینجا از او سخن مى گوییم به طرز شگفت انگیزى ساده رفتار مى کرد. مثلاً او عادت داشت که کراوات ها و جوراب هایش را با عرقگیرها و زیرپیراهنى هاى پروانه اى عوض کند. او کلمات قصار پُرمغزى را بر زبان جارى مى ساخت و به آسانى حل معادلات ریاضى قادر بود تا اشعار نامربوط بسراید. مثلاً او مى گفت: «دانش چیز شگفت انگیزى است، مشروط بر آنکه کسى مجبور نباشد از طریق آن امرار معاش کند.» بازى پرتاب حلقه ها او را مشغول مى کرد، ضمن اینکه او همواره تلاش مى کرد تا به اشکال مختلف خود را به عنوان یک یهودى پاکدل یا یک هنرمند پُرآوازه بشناساند. هر کارتون سازى آرزو مى کرد تا مدلى همانند او داشته باشد. ایده هاى او درست همانند ایده هاى «داروین» (دیرینه شناس برجسته) غوغایى در جهان دانش بر پا مى کرد و عملاً فرهنگ معاصر، از نقاشى تا شعر، را تحت تأثیر قرار مى داد. در آغاز، حتى بسیارى از دانشمندان مفهوم واقعى «نسبیت» را درک نمى کردند که این یادآور سخن کنایه آمیز و بدیع «آرتور ادینگتون» متخصص بذله گوى فیزیک نجومى است که وقتى از او پرسیده شد «آیا درست است که فقط سه نفر مفهوم نسبیت را درک کرده اند» پاسخ داد «من دارم تلاش مى کنم بفهمم که نفر سوم کیست.» به طور کلى، نگاه جهانیان به مفهوم «نسبیت» نگاهى منتظرانه و خیره شونده بود. براى بسیارى از اندیشمندان بزرگ دهه ۱۹۲۰ از «دادائیست» ها تا «کوبیست» ها و حتى فرویدین ها (طرفداران نظریات زیگموند فروید)، اما قضیه تا حدى فرق مى کرد. اینان «نسبیت» را منطبق بر واقعیت هاى امروز جهان یافته بودند و نگاه ایشان بازتاب دهنده چیزى بود که «دیوید کاسیدى» مورخ برجسته حوزه دانش به اختصار آن را «چشم انداز معاصر» مى نامید: «خزان حکومت هاى استبدادى، تحولات گسترده در قلمرو نظم اجتماعى و در واقع هر آنچه در قرن بیستم دچار آشوب و تلاطم مى شد.»


    • مردى براى تمام فصول
    تأثیرات برانگیزاننده «اینشتین» نابغه علمى قرن بیستم بر پندارهاى عمومى در سراسر زندگى او و پس از آن ادامه پیدا کرد. آرامگاه ترسناک او به آهن ربایى براى جذب پویندگان راه دانش و گاهى تبدیل شد. قیم هاى «اینشتین» محرمانه خاکسترهاى جسد او را در هوا پراکندند. اما آنها شکست خوردند، لااقل تا اندازه اى، توسط یک آسیب شناس زرنگ که مغز «اینشتین» را بیرون کشید تا شاید در آینده بتواند رازهاى نبوغ ذاتى او را کشف کند. همین چند سال پیش بود که عده اى از محققان کانادایى با بررسى بقایاى نمک سود شده مغز «اینشتین» دریافتند که نرمه جانبى دیواره مغز او بزرگتر از حد معمول بوده است. گفتنى است که این قسمت از مغز انسان به عنوان مرکزى براى اندیشیدن پیرامون محاسبات و شبیه سازى هاى فضایى نقش حساسى را ایفا مى کند. اما دانشمندان به همین اندازه بسنده نکرده اند و نامه ها و دستنوشته هاى قدیمى «اینشتین» را براى پى بردن به ابعاد واقعى نبوغ او مورد مطالعه قرار داده اند. این حقایق نامکشوف سرانجام پس از سال ها مقاومت قیم هاى «اینشتین» که ظاهراً اشتیاق فراوانى به مخفى نگهداشتن نبوغ خالق نظریه «نسبیت» نشان داده اند در حال آشکار شدن است. بر خلاف کاریکاتور خنده آورى که «اینشتین» را با موهایى ژولیده و بدون آرایش به تصویر کشیده و همواره دخترکان محصل را در انجام تکالیف خانگى درس ریاضى و تحقق عینى هر هدف ارزشمندى یارى داده است، «آلبرت» آنگونه که اسناد مربوطه نشان مى دهند مردى بوده که زندگى شخصى مغشوش اش تفاوت هاى بارزى با اندیشه هاى روشن او پیرامون جهان هستى داشته است. او قادر بود تا گاهى خونگرم و گاهى خونسرد باشد؛ او پدرى بسیار مهربان و شیفته فرزندان خود بود اما معمولاً دور از محیط خانواده حضور داشت؛ او همسرى فهمیده براى بانوى سختگیر خانه بود، اما گرم گرفتن با خانم هاى بدکاره را هم بلد بود. «فیلیپ فرانک» دوست و نگارنده زندگینامه «اینشتین» درباره این ویژگى نابغه دوران ما مى نویسد: «آلبرت رفتار زننده و عجیبى را با زنان غریبه از خود بروز مى داد. او خیلى سریع با این قبیل افراد گرم مى گرفت، اما بلافاصله پس از صمیمى شدن روابط پا پس مى کشید و به آن پایان مى داد.» «اینشتین» خود در برابر هر خواسته اى براى کشف ویژگى هاى روحى و روانى اش مقاومت مى کرد. به عنوان مثال، او پیشنهاد یک تحلیلگر فرویدى را براى دراز کشیدن روى تخت و تن دادن به آزمایش هاى روانکاوانه رد کرد. با وجود این، کنجکاوى پیرامون خصایل ذاتى او همچنان ادامه دارد، به طورى که هم اکنون صدها عنوان کتاب با موضوعیت «اینشتین» در سایت جست وجوى اینترنتى Amazon.com یافت مى شود.


    •تربیت و سوابق خانوادگى
    این نخستین فرزند خپله یک زوج بورژواى یهودى از جنوب آلمان قویاً تحت تأثیر مادر تحکم جوى خود قرار داشت که استعداد نسبتاً خوبى در یاد گیرى موسیقى داشت. همین اشتیاق مادر باعث شد تا «آلبرت» که استعداد خوبى را در نواختن ویولن و آموختن هنرمندى هاى آهنگسازان کلاسیکى از قبیل «باخ»، «موتزارت» و «شوبرت» بروز داده بود تشویق به ادامه فعالیت شود. در سال هاى کودکى و نوجوانى، «اینشتین» رفتارهاى مذهبى جالبى را به نمایش مى گذاشت. به عنوان مثال، او همیشه اعضاى خانواده اش را به خاطر مصرف گوشت خوک مورد سرزنش قرار مى داد. اما بعدها این تعصب او ناپدید شد و جاى خود را به جست وجوى متون اولیه علمى و مطالعه کتاب کوچکى داد که آموزه هاى هندسى را در خود نهفته داشت و حکم یک کتاب مقدس را براى او پیدا کرده بود. بدین ترتیب، «اینشتین» در تمام عمر خود به هر نوع اتوریته یا قدرتى ظنین باقى ماند.
    پدر «آلبرت» که یک مهندس آسان گیر و موسس یک شرکت ناموفق در صنعت نوظهور الکتروشیمیایى بود تأثیرى کمتر از مادر بر شخصیت او گذاشت، هر چند این پدر بود که با اهداى یک قطب نماى اسباب بازى به عنوان هدیه جشن تولد باعث شد تا «اینشتین» نخستین تجربه استدلالى خویش را از آن الهام بگیرد: «آلبرت» پنج ساله در شگفت مانده بود که چه عاملى باعث مى شود تا سوزن قطب نما همواره به طرف شمال نشانه رود؟ در ۱۵ سالگى، «آلبرت» نخستین طغیان جوانى بزرگ خود را تجربه کرد. او که به واسطه مهاجرت خانواده اش به شمال ایتالیا پس از بروز یک ناکامى شغلى دیگر براى پدرش به تنهایى در مونیخ زندگى مى کرد تصمیم گرفت مدرسه ابتدایى اش را ترک کند تا از شر تمایلات نظامى گردانندگان آن خلاص شود. «اینشتین» تابعیت آلمانى خود را انکار کرد و سرانجام براى ادامه تحصیل وارد «پلى تکنیک زوریخ» شد که به ام اى تى سوئیس معروف بود. در آنجا او عاشق یکى از دانشجویان همکلاسى خود به نام «میله وا ماریچ» شد که در رشته فیزیک تحصیل مى کرد. اگرچه خانم «ماریچ» قدرى از ناحیه پا مى لنگید و سه سال هم بزرگتر از «آلبرت» بود، اما ظاهراً علاقه این دو به یکدیگر پایان ناپذیر بود. «اینشتین» علایق شخصى خود را در زمینه هاى فیزیک و موسیقى با «میله وا» سهیم مى دانست، او را «عروسک» خطاب مى کرد و حتى حاضر شد تا فرزند نامشروع او را که دخترى رنجور بود سرپرستى کند. این دو با وجود مخالفت هاى مادر «آلبرت» ازدواج کردند، اما وصلت آنها بعدها گسسته شد.


    •نابغه اى اسیر شهرت و محبوبیت
    «اینشتین» در سال هاى جوانى به دلیل پایبند نبودن به تعهدات زناشویى حتى یک بار مجبور شد تا از شوهر معشوقه قدیمى اش پوزش بطلبد. «میله وا» دریافته بود که رابطه شوهرش با آن خانم از سر گرفته شده است و به همین دلیل خواست تا مانع از تداوم آن شود. «آلبرت» بعدها دخالت همسرش را ناشى از حسادت ذاتى یک زن زشت نسبت به یک زن زیبا دانست و آن را سرزنش کرد. شاید از دست دادن دختر بیمار «میله وا» یا وابستگى درونى «آلبرت» به علایق شغلى یا اوج گیرى شهرت او باعث شده بود تا بانوى خانه بیش از هر زمان دیگرى احساس ناراحتى کند. در آستانه جنگ جهانى اول، «میله وا» بر خلاف میل درونى خویش «اینشتین» را در سفر به برلین (مهد فیزیک اروپا) همراهى کرد، اما محیط تحمل ناپذیر آنجا بلافاصله او را همراه دو فرزندش به زوریخ بازگرداند. در سال ۱۹۱۹ پس از سه سال بگو مگو و سپرى کردن روابط نامتعادل، «آلبرت» و «میله وا» تصمیم به جدایى از یکدیگر گرفتند. «اینشتین» موافقت کرد که پول جایزه نوبلى را که او احساس اطمینان مى کرد که به او تعلق خواهد گرفت به خانم «ماریچ» بدهد. با این حال، آن دو بیشتر به خاطر فرزندان شان مجبور بودند به تماس هاى خویش ادامه دهند. فرزند بزرگتر که «هانس آلبرت» نام داشت بعدها تا حد یک استاد برجسته هیدرولیک در دانشگاه برکلى کالیفرنیا ترقى کرد، اما فرزند کوچکتر که استعداد خود را در زمینه موسیقى و ادبیات آزموده بود بعدها در یک بیمارستان روانپزشکى در سوئیس به دیار باقى شتافت. «میله وا» پس از جدایى از «آلبرت» تدریس خصوصى ریاضیات و فیزیک را پیشه ساخت تا از این راه بتواند هزینه هاى زندگى اش را تأمین کند. او برخلاف برخى تصورات که «نسبیت خاص» را محصول فعالیت هاى مشترک او و «اینشتین» مى دانند هیچگاه چنین ادعایى را مطرح نساخت. «اینشتین» طولى نکشید که با عمو زاده مطلّقه خود «السا» طرح دوستى ریخت. این زن که آشپزى و تیماردارى «آلبرت» را عهده دار شده بود طى ماه هاى پى در پى که «اینشتین» غرق در افکار بزرگ بود تا سرانجام توانست نظریه «نسبیت عام» را ارائه دهد صبورانه در کنار او حضور داشت. بر خلاف «میله وا»، او (السا) فضاى شخصى مساعدى را براى «آلبرت» فراهم ساخته بود تا او هرچه بهتر بتواند به فعالیت هاى علمى خود رسیدگى کند. اما هر چه بر شهرت «اینشتین» افزوده مى شد، خانم هاى خوش سیماى بیشترى اطراف او را احاطه مى کردند، درست مثل ماهواره هایى که گرد یک سیاره مى چرخند. اینگونه هوسرانى هاى «آلبرت» خشم «السا» را که سرانجام به عقد او درآمد برانگیخته بود، اما همانطورى که او خطاب به یک دوست گفته است نابغه اى در حد و اندازه هاى شوهرش چطور مى توانست در برابر تبعات گریزناپذیر شهرت و محبوبیت دوام بیاورد.


    • دشمنان از هر سو بر او مى تاختند
    اگرچه شاید همسران «اینشتین» با این ادعا مخالف باشند، اما شواهد تاریخى حکایت از وجود نوعى «حس اخلاقى عمیق» در باطن «آلبرت» دارند. مثلاً در اوج جنگ جهانى اول، «اینشتین» با امضاى یک دادخواست ضد جنگ که فقط سه دانشمند آلمانى دیگر به امضاى آن تن داده بودند خشم «قیصر» را برانگیخت. با این حال، در اقدامى کاملاً متناقض، او به ساخت یک قطب نماى دقیق براى استفاده در زیردریایى هاى آلمانى کمک کرد. طى سال هاى پُرآشوب دهه ۱۹۲۰ که خیزش تدریجى حزب نازى به رهبرى «هیتلر» (در نتیجه شکست سنگین آلمان در جنگ جهانى اول و بروز مصایب عدیده اقتصادى) باعث انزواى یهودیان شده بود «اینشتین» به عنوان یک «فیزیکدان یهودى» هدف مطلوبى براى نشانه رفتن بود. با این حال، نازى ها تنها دشمنان او نبودند. استالینیست ها نظریه «نسبیت» او را نماینده فردگرایى شایع در تفکر «کاپیتالیسم» مى دانستند؛ برخى اعضاى کلیسا «نسبیت» را نظریه اى آمیخته با کفر و الحاد ارزیابى مى کردند. اما خود «اینشتین» با اینکه نگرشى اسپینوزایى (غیر شخصى) به «خداوند» داشت، غالباً از تلاش خود براى درک ماهیت شکل گیرى جهان توسط خدا سخن به میان مى آورد. در واکنش به رشد تفکرات ضدسامى در آلمان، «اینشتین» به یک صهیونیست متعصب تبدیل شد، هر چند او دغدغه هاى خویش را پیرامون حقوق اعراب در هر کشور یهودى به طور آشکار بیان مى کرد. «اینشتین» که با به قدرت رسیدن نازى ها مجبور به ترک آلمان شده بود پذیرفت که در موسسه جدید مطالعات پیشرفته در پرینستون، نیوجرسى، به فعالیت مشغول شود تا در سایه آن بتواند گوشه خلوتى را براى پیشبرد مهارت هاى علمى خود فراهم ببیند. (وقتى از او خواسته شد تا میزان مبلغ دریافتى اش را به پیشنهاد خود تعیین کند بدون هیچ چشمداشتى رقم سالانه سه هزار دلار را مطالبه کرد. اما «السا» با سرسختى خاصى آن را به ۱۶ هزار دلار افزایش داد). با اینکه «اینشتین» تمام فکر و ذکر خود را معطوف «یکى سازى مفاهیم جاذبه و الکترومغناطیسم در یک کالبد ریاضى واحد» کرده بود، اما وقتى صداى ترسناک ماشین نظامى آلمان را که روز به روز بر پیشروى هاى خود در دو جبهه شرق و غرب مى افزود شنید ترجیح داد چاره اى بیندیشد. برخلاف پرهیزهاى اولیه در خصوص موضوع جنگ، «اینشتین» به نفع اقدام نظامى علیه «هیتلر» سخنرانى کرد. او بدون جنجال و هیاهو زمینه ورود گروه هایى از آوارگان یهودى را به ایالات متحده آمریکا فراهم ساخت که در بین آنها عکاس جوانى به نام «فیلیپه هالسمن» حضور داشت که بعدها معروف ترین عکس «اینشتین» را به ثبت رساند.


    • تأسف بى فایده
    وقتى «لئو سزیلارد» دانشمند مهاجر مجارستانى به «اینشتین» هشدار داد که آلمان ها احتمالاً به بمب اتمى دسترسى پیدا کرده اند، او حتى با اینکه چیز زیادى درباره پیشرفت هاى جدید در فیزیک هسته اى نمى دانست خطر را با تمام وجود خویش احساس کرد. وقتى «سزیلارد» مطالبى را پیرامون واکنش هاى زنجیره اى به اطلاع «اینشتین» رساند او کاملاً شگفت زده شد و گفت: «من هرگز به طور جدى به این قضایا نیندیشیده بودم.» بعدها وقتى «اینشتین» خبر بمباران اتمى هیروشیما و ناکازاکى (شهرهاى بزرگ ژاپن) را شنید آه سوزناکى کشید و تأسف عمیق خویش را ابراز کرد. پس از پایان جنگ جهانى دوم، «اینشتین» صراحت بیشترى را ضمیمه کلام خویش ساخت. علاوه بر تلاش وافر براى تصویب یک ممنوعیت بین المللى در زمینه استفاده از جنگ افزارهاى هسته اى، او «مک کارتیسم» (سیاست مقابله با تفکرات ظاهراً چپگرایانه در داخل آمریکا) را محکوم کرد و براى پایان دادن به «تعصب و نژادپرستى» اقدام به ارائه دادخواستى به دادگاه کرد. در اوج دوران جنگ سرد، اظهارات صریح و شفاف «اینشتین» اگرچه احترام فراوانى را برمى انگیخت، اما بعضاً انگ «سادگى و ناپختگى» به آن چسبانده مى شد. به عنوان مثال، مجله Life نام «آلبرت اینشتین» را به انتخاب خود در زمره ۵۰ شخصیت «ساده لوح و آلت دست» فهرست کرده بود. «کاسیدى» درباره ویژگى هاى ذاتى «اینشتین» مى گوید: «او یک حس اخلاقى آشکار داشت که دیگران، حتى اخلاق گرایان دیگر، همیشه نمى توانند آن را ببینند.» فیزیکدان و تاریخ نگار برجسته هاروارد «جرالد هولتون» در این باره مى افزاید: «اگر اندیشه هاى اینشتین واقعاً خام و ناپخته باشند، شکل جهان نیز واقعاً چندان زیبا نخواهد بود.» اما هرچه باشد به نظر مى رسد که غرایز مهربانانه و دموکراتیک «اینشتین» مى توانند «مدل سیاسى ایده آلى براى قرن بیست و یکم» باشند و ما را براى تجسم بخشیدن به بهترین رویاهاى خویش در قرن حاضر یارى دهند. پس آیا ما باید انتظارى بیش از این از مردى داشته باشیم که با تلاش هاى خود به ۱۰۰ سال گذشته هویت بخشید؟

    سالشمار زندگى اینشتین




    اینشتین برخلاف دستاوردهاى علمى پرآوازه اش در کودکى بسیار ضعیف بود. وى در یادگیرى زبان کند بود و حتى تا ۹ سالگى روان حرف نمى زد به طورى که پدر و مادرش به وحشت افتادند که فرزندشان ناقص و غیرعادى باشد. به علاوه او از مدرسه متنفر بود و فقط در درس ریاضیات و علوم خوب کار مى کرد. براى آشنایى بیشتر با فراز و فرود زندگى اینشتین سالشمار زندگى او را مرور کنید.
    تولد: ۲۴ اسفند سال ۱۲۵۸ هجرى شمسى در شهر اولم آلمان
    نام پدر: هرمان اینشتین ( ۱۲۲۶- ۱۲۱۸ ه . ش.)
    نام مادر: پائولین کخ (۱۲۹۹- ۱۲۳۷ ه . ش.)
    مادر اینشتین ۱۱ سال از شوهرش هرمان جوان تر بود و آلبرت هنگامى که پدرش ۳۲ ساله و مادرش ۲۱ ساله بود به دنیا آمد. هرمان مهندس برق بود که البته در کارهاى اقتصادى زیاد وارد نبود. پائولین هم خانه دار بود و گهگاهى ویولن تدریس مى کرد.
    ۱۲۵۹ : در یک سالگى اینشتین به همراه خانواده به مونیخ هجرت کرد. ۱۲۶۰ : در دو سالگى خواهرش ماجا (ماریا _ مریم ) به دنیا آمد. (او در سال ۱۳۳۰ هجرى شمسى در سن ۷۰ سالگى از دنیا رفت.)
    ۱۲۶۷: در سن ۹ سالگى به مدرسه لوئیت پولد مونیخ وارد شد.
    ۱۲۷۳ : درحالى که اینشتین ۱۵ ساله دانش آموز کلاس ششم بود ، خانواده اش به ایتالیا هجرت کردند و اینشتین در مدرسه شبانه روزى لوئیت پولد ماند.
    ۱۲۷۴: اینشتین ۱۶ ساله به خانواده اش در پاویا ملحق شد و سپس به مدرسه کانتونال در شهر آرا واقع در سوئیس رفت.
    ۱۲۷۵ : تابعیت آلمانى اش را به طور رسمى انکار کرد و تابعیت سوئیس را پذیرفت. در ۱۷ سالگى از مدرسه آرا دیپلم گرفت و سپس در مرکز صنعتى فدرال ETH در شهر زوریخ در رشته ریاضى و فیزیک ثبت نام کرد. ۱۲۷۹ : پس از چهار سال در ۲۱ سالگى از مرکز فدرال ETH فارغ التحصیل شد و دیپلم گرفت.
    ۱۲۸۰ : در ۲۲ سالگى شهروند سوئیس شد.
    ۱۲۸۱ : در ۲۳ سالگى در موسسه اى که امتیاز ثبت اختراعات را ارائه مى کرد در شهر برن استخدام شد. در این سال پدرش در ۵۴ سالگى درگذشت.
    ۱۲۸۲: در ۲۴ سالگى با میلوا ماریک (۱۳۲۳ _ ۱۲۵۴ ) که ۴ سال از اینشتین بزرگتر بود ازدواج کرد. در آن زمان میلوا دخترى ۲۸ ساله بود. آنها داراى دو پسر شدند: هانس آلبرت (۱۳۵۲- ۱۲۸۳) که در شاخه هیدرولوژى مهندسى مکانیک تخصص گرفت و در کارش موفق بود و ادوارد (۱۳۵۲- ۱۲۸۹)که دچار بیمارى شیزوفرنى علاج ناپذیرى بود. آنها یک دختر هم داشتند به نام لیزرل که پیش از ازدواج آنها از مادر و پدر دیگرى به دنیا آمده بود و آنها او را به فرزند خواندگى قبول کردند. سرنوشت او نامعلوم است.
    ۱۲۸۴ : در ۲۶ سالگى در مجله Annalen der Physik آلمان مقاله مربوط به کوانتوم هاى نور و اثر فوتوالکتریک، مقاله مربوط به حرکت براونى ذره ها در نظریه اتمى، مقاله نسبیت خاص، مقاله همسانى انرژى و مقاله نظریه کوانتومى براى مواد حالت جامد در رابطه با گرماى ویژه و مقاله اصول نسبیت عام را به چاپ رساند.
    ۱۲۸۸ : در ۳۰ سالگى در دانشگاه زوریخ دانشیار شد و کارهاى بیشترى روى نظریه کوانتومى کرد.
    ۱۲۹۰ : در ۳۲ سالگى در دانشگاه کارل فردیناند در شهر پراگ استاد کامل شد. خمیدگى نور در نور ستاره ها را هنگام خورگرفت ( خورشید گرفتگى ) پیش بینى کرد. ( هر چند مقدارى که پیش بینى کرد غلط بود.)
    ۱۲۹۱: در ۳۳ سالگى در ETH ( مرکز صنعتى فدرال یعنى همان جایى که چهار سال درس خوانده بود و دیپلم گرفته بود) استاد کامل شد.
    ۱۲۹۳ : در ۳۵ سالگى در دانشگاه برلین استاد کامل شد. میلوا و فرزندانش را ترک کرد. این هنگامى بود که جنگ جهانى اول شروع شد.
    ۱۲۹۴: در ۳۶ سالگى «بیانیه اى به اروپائیان» را با دیگران امضا کرد که طبق آن خود را از نظامى گرى آلمان جدا مى دانست و مقاله معادله نسبیت عام را به چاپ رساند.
    ۱۲۹۵ : در ۳۷ سالگى کتابى در رابطه با نسبیت عام به چاپ رساند. رئیس انجمن فیزیک آلمان شد. تکانه کوانتاهاى نور را محاسبه کرد که در سال ۱۲۹۶ مقاله اى با همین عنوان در رابطه با شبیه سازى گذار اتمى به چاپ رساند.
    ۱۲۹۶ : در ۳۸ سالگى مدیر مرکز قیصر ویلهلم آلمان شد (موسسه اى که پژوهش هاى آلمان را حمایت مى کند). مقاله معادله هاى کیهان شناسى با ثابت کیهانى را به چاپ رساند و انبساط جهان را از معادله هاى فوق استخراج کرد.
    ۱۲۹۷ : در ۴۰ سالگى از میلوا جدا شد و هنگامى که ۴۳ سال داشت با دخترخاله اش ( الزا ) ازدواج کرد. الزا از شوهر سابقش دو دختر داشت. این دو دختر هنگام ازدواج مادر با اینشتین به ترتیب ۲۲ ساله و ۲۰ ساله بودند و بنابر قانون این دو دختر فامیلى اینشتین را پس از ازدواج اخذ کردند. در این سال خمیدگى نورى در یک خورگرفت (خورشید گرفتگى) مشاهده شد.
    ۱۲۹۹ : همزمان با ۴۱ سالگى اذهان عمومى ، با تحریک ضدیهودها، به نظریه نسبیت عام و اینشتین تاختند. در این سال مادرش در سن ۶۳ سالگى درگذشت.
    ۱۳۰۰ : در ۴۲ سالگى اولین دیدارش از آمریکا صورت گرفت.
    ۱۳۰۱: در ۴۳ سالگى کار روى نظریه میدان هاى واحد و دیدار از کشورهاى خاور دور، برنده جایزه نوبل در فیزیک به پاس خدمات در فیزیک نظرى و به ویژه کشف قانونمندى اثر فوتوالکتریک.
    ۱۳۰۳: در ۴۵ سالگى افتتاح مرکز اینشتین در برج اینشتین در پوتزدام.
    ۱۳۰۶ : در ۴۸ سالگى آغاز بحث بانیلس بور ( فیزیکدان اتریشى ) در باب تفسیر نظریه کوانتومى در پنجاهمین همایش سالوى.
    ۱۳۰۸ : در ۵۰ سالگى مقاله اى براى اذهان عمومى در رابطه با وحدت نظریه میدان گرانشى و میدان الکترومغناطیسى به چاپ رساند.
    ۱۳۰۹ : در ۵۱ سالگى دیدارى از آمریکا به خصوص از مرکز صنعتى کالیفرنیا داشت.
    ۱۳۱۱: در ۵۳ سالگى به عنوان استاد کامل در مرکز پژوهش هاى پیشرفته پرینستون انتخاب شد با رعایت این مسئله که به عنوان استاد نیمه وقت در دانشگاه برلین هم باشد.
    ۱۳۱۲ : در ۵۴ سالگى او نازى ها در آلمان بر سر قدرت آمدند. اینشتین ابتدا به انگلستان رفت و سپس از آنجا به آمریکا رفته و مقیم آمریکا شد.
    ۱۳۱۳ : دختر اول الزا به نام الیزه اینشتین درگذشت و در این سال اینشتین ۵۵ ساله بود.
    ۱۳۱۴: در ۵۶ سالگى چاپ مقاله اى به زبان انگلیسى تحت عنوان: «آیا توصیف مکانیک کوانتومى از حقیقت واقعى مى تواند کامل باشد؟»
    ۱۳۱۵ : در ۵۷ سالگى همسرش الزا فوت کرد.
    ۱۳۱۸: در ۶۰ سالگى وقوع جنگ جهانى دوم: اینشتین در نامه اى که به ریاست جمهورى آمریکا، روزولت، نوشت از احتمال ساختن بمب اتمى در آلمان او را گاه کرد.
    ۱۳۱۹: در ۶۱ سالگى تابعیت آمریکا را پذیرفت ولى تابعیت سوئیس را از دست نداد.
    ۱۳۲۳ : همسر اول اینشتین، میلوا ماریک در ۶۹ سالگى درگذشت. در این زمان اینشتین ۶۵ ساله بود.
    ۱۳۲۴ : در ۶۶ سالگى بمباران اتمى هیروشیما و ناکازاکى پایان جنگ جهانى دوم.
    ۱۳۲۵ : در ۶۷ سالگى به عنوان سرگروه کمیته فورى دانشمندان اتمى خدمت کرد.
    ۱۳۲۷: در ۶۹ سالگى چاپ مقاله «تعمیم نسبیت عام» به عنوان یک نمونه از تلاش ها براى دستیابى به دیدگاه ریاضى جهانشمول براى نظریه میدان ها.
    ۱۳۳۰: خواهر اینشتین در ۷۰ سالگى درگذشت.
    ۱۳۳۱: در ۷۳ سالگى ریاست جمهورى به او پیشنهاد شد، ولى نپذیرفت.
    ۱۳۳۴ : در ۳۰ فروردین ۱۳۳۴ در ۷۶ سالگى در بیمارستانى در شهر پرینستون بر اثر تصلب شرائین در گذشت



    روزنامه شرق

لطفا صبر کنید...
X