اطلاعیه

Collapse
No announcement yet.

آدمآ‌ها و کنترلر PID

Collapse
X
 
  • فیلتر
  • زمان
  • Show
Clear All
new posts

    آدمآ‌ها و کنترلر PID

    جالبه :biggrin:



    گاهی میآ‌شود آدمآ‌ها را شبیه یک کنترلر PID در نظر گرفت.
    معمولا ضریب Pیآ‌شان زیاد است و در نتیجه تا به عقیدهآ‌ای برسند حسابی نوسان عقیدتی دارند. یک روز میآ‌گویند آب سرد است، فردا میآ‌گویند گرم است، روز بعد میآ‌گویند سرد است، فردایآ‌اش میآ‌گویند گرم است تا اینآ‌که آخر سر به این نتیجه برسند که ولرم است! بعضیآ‌ها هم که ضریب D دارند و کافی است ناگهان متوجه بشوند که تصور فعلیآ‌شان از حقیقت خیلی با آنآ‌چه مشاهده میآ‌کنند فرق دارد که دیگر شروع کنند به کفر گفتن. بعضیآ‌ها هم ضریب I در زندگیآ‌شان تاثیرگذار است و آرام آرام نظرشان عوض میآ‌شود ولی در نهایت حسابی میآ‌چسبند به آنآ‌چیزی که دیدهآ‌اند.

    بقیهآ‌ی اوقات که آدمآ‌ها شبیه کنترلر PID نیستند، لازم است با مدلآ‌های پیچیدهآ‌تر توضیحآ‌شان داد! (;

    توضیح مختصر: کنترلر چیزی است برای کنترل کردن چیزها. چیزها هم یعنی چیزهایی مثل هواپیمای جت، بچه، ترمیناتور و غیره.
    اساس کار کنترلر این است که با مشاهدهآ‌ی تفاوت بین نتیجهآ‌ی کار آن چیز و آنآ‌چه باید باشد، تغییری در آن چیزها(!)آ‌ ایجاد کند تا در نهایت تفاوت از بین برود. در واقع کنترلر نقش تربیتی دارد.
    کنترلر PID بر اساس سه مشخصه از آن تفاوت این تغییر را ایجاد میآ‌کند. مشخصهآ‌ی اول میزان تفاوت است. هر چه تفاوت بیشآ‌تر باشد، کنترلر سعی میآ‌کند تغییرات بیشآ‌تری در آن چیز(!) ایجاد کند (این بخش Proportional کنترلر PID است). مشخصهآ‌ی دوم، کل تفاوت در طول زمان است. اگر گذشتهآ‌ی یک چیزی خوب نبود لازم است همآ‌چنان به تغییر در آن چیز اهتمام ورزید. نتیجهآ‌اش این میآ‌شود که اگر احساس کردیم یک چیزی خوب شده است اما بدانیم که در گذشته بد بوده، نباید یکآ‌هو فکر کنیم کار تمام شده و برویم پی کارمان. همآ‌چنان باید مثل قبل (حالا کمی رقیقآ‌القلبآ‌تر) با آن چیز رفتار کنیم (این بخش Integrator کنترلر است). در نهایت اگر ببینیم تفاوت بین کمال مطلوب(!) و هستِ واقع(!) ناگهان زیاد (کم) شد، ما هم باید ناگهان در تصمیمآ‌مان تغییر ایجاد کنیم. بخش سوم کنترلر PID (یعنی بخش Derivative) به این تغییرات توجه میآ‌کند.
    به عنوان مثال عملی فرض کنید میآ‌خواهید بچهآ‌تان را تربیت کنید تا دست توی دماغآ‌اش نکند. اینآ‌کار را با شکلاتآ‌دادن و کتکآ‌زدن انجام میآ‌دهید. بخش P میآ‌گوید هر وقت بچه دست توی دماغآ‌اش کرد، به میزان فرورفتن انگشت (انتظار نداشتید که بگویم تا آرنج؟!) باید کتکآ‌اش بزنید. هر چقدر بیشآ‌تر رفت، بیشآ‌تر کتک بزنید. کاملا به همان نسبت. بخش D میآ‌گوید اگر خیلی سریع و ناگهانی دستآ‌اش را کرد توی دماغآ‌اش که مثلا به خیال خام خودش شما را غافلآ‌گیر کند (حتی اگر نه خیلی زیاد)، فورا خیلی محکم کتکآ‌اش بزنید! بخش I هم میآ‌گوید اگر دیدید تا همین پنج دقیقهآ‌ی پیش دستآ‌اش توی دماغآ‌اش بود اما دیگر دستآ‌اش توی دماغآ‌اش نیست، زیاد گولآ‌اش را نخورید، بلکه همآ‌چنان کتک بزنید! در ضمن شکلات را هم خودتان بخورید. البته قبلآ‌اش دستآ‌تان را بشویید.
    اینآ‌که این روش موثر است یا خیر، موضوع دیگری است. بستگی به این دارد که آن چیزی که میآ‌خواهید کنترلش کنید چطوری رفتار کند. برای بعضی سیستمآ‌ها این خوب است، برای بعضی نه. در واقع نکتهآ‌ی مهم این است که چقدر به هر کدام از عناصر P و I و D اهمیت بدهید. مثلا اگر به P خیلی اهمیت بدهید ممکن است باعث رفتارهای عجیب و غریب از آن چیزتان بشود. بقیه عوامل نیز همینآ‌طورند. وظیفهآ‌ی مهندس کنترل این است که متناسب با بچهآ‌تان، شیوهآ‌ی مناسب کتکآ‌زدن را مشخص کند. البته این موضوع هنوز در حال تحقیق است و خیلی خوب شناخته شده نیست.

    منبع : http://www.autoir.com/page.php?id=290


    موفق باشید
لطفا صبر کنید...
X