اطلاعیه

Collapse
No announcement yet.

درسی از ادیسون

Collapse
X
 
  • فیلتر
  • زمان
  • Show
Clear All
new posts

    درسی از ادیسون

    ادیسون در سنین پیری پس از کشف لامپ، یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار میرفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود هزینه می کرد...

    این آزمایشگاه، بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود.

    در همین روزها بود که نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند، آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا کاری از دست کسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموان فقط برای جلوگیری از گسترش آتش به سایر ساختمانها است!

    آنها تقاضا داشتند که موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود...

    پسر با خود اندیشید که احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سکته می کند و لذا از بیدار کردن او منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با کمال تعجب دید که پیرمرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یک صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می کند!!!

    پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می اندیشید که پدر در بدترین شرایط عمرش بسر می برد.
    ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سر شار از شادی گفت: پسر تو اینجایی؟ می بینی چقدر زیباست؟!! رنگ آمیزی شعله ها را می بینی؟!! حیرت آور است!!!

    من فکر می کنم که آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در کنار فسفر به وجود آمده است! وای! خدای من، خیلی زیباست! کاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید. کمتر کسی در طول عمرش امکان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت! نظر تو چیست پسرم؟!!

    پسر حیران و گیج جواب داد: پدر تمام زندگیت در آتش می سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می کنی؟!!!!!!

    چطور میتوانی؟! من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته ای؟!

    پدر گفت: پسرم از دست من و تو که کاری بر نمی آید. مامورین هم که تمام تلاششان را می کنند. در این لحظه بهترین کار لذت بردن از منظره ایست که دیگر تکرار نخواهد شد...!

    در مورد آزمایشگاه و باز سازی یا نو سازی آن فردا فکر می کنیم! الآن موقع این کار نیست! به شعله های زیبا نگاه کن که دیگر چنین امکانی را نخواهی داشت!!!

    توماس آلوا ادیسون سال بعد مجددا در آزمایشگاه جدیدش مشغول کار بود و همان سال یکی از بزرگترین اختراع بشریت یعنی ضبط صدا را تقدیم جهانیان نمود. آری او گرامافون را درست یک سال پس از آن واقعه اختراع کرد.

    #2
    پاسخ : درسی از ادیسون

    :eek: :eek:عجب
    سخت ترين چيزي كه مي توان در زندگي ياد گرفت اين است كه از روي كدام پل
    بايد رد شد و كدام پل را بايد خراب كرد
    از سه چيز متنفرم 1- خيانت 2- دروغ 3- نامردي
    { خلاف قوانین - پاک شد }

    دیدگاه


      #3
      پاسخ : درسی از ادیسون

      خیلی جالب بود.
      دلا یاران سه قسمند ار بدانی
      زبانی اند و نانی اند و جانی
      به نانی نان بده از در برانش
      محبت کن به یاران زبانی
      و لیکن یار جانی را به دست آر
      به جانش جان بده تا می توانی

      دیدگاه


        #4
        پاسخ : درسی از ادیسون

        نیکو نوشتاری بود. لذت بردیم.
        من هم وقتی ساعت 11 شب avr م میسوزه و میدونم گاوم زائیده و کار عقب افتاده ، میشینم و Serius sam بازی میکنم.
        بت در بغل و به سجده پیشانی ما کافر زده خنده بر مسلمانی ما
        اسلام به ذات خود ندارد عیبی هر عیب که هست در این مسلمانی ماست

        دیدگاه


          #5
          پاسخ : درسی از ادیسون

          احتمالا ادیسون خونه و ماشین و کارگاهش رو قسطی نخریده بوده

          دیدگاه


            #6
            پاسخ : درسی از ادیسون

            سلام دوستان

            فکر کنم اگه پسرش بهش فشفشه و ترقه و شایدم TNT و C4 میداد خیلی خوشحال تر میشد. (شایدم باید گوگردو بیشتر میکرد.) :biggrin:
            ما که بافر پولمون سرریز نکرده که اینجوری بیخیال شیم. :mrgreen:
            Upload your files Here. Great Azeri Resumable File Host: http://endir.az/index.php?lang=5

            دیدگاه


              #7
              پاسخ : درسی از ادیسون

              خب هر که بامش بیش برفش بیشتر
              ادیسون بوده پولدار بوده کارگاهش آتیش گرفته ککش نگزیده
              اگه برای وضعیت خودمون نسبت بندی کنیم میشه تقریبا همون چیزی که دوستمون mostafahk گفت.
              یه چیز دیگه هم هست برای چیزی که از دست رفت نباید افسوس خورد

              دیدگاه


                #8
                پاسخ : درسی از ادیسون

                می دونید، شاید هر کسی دیگه ای بود، چه پولدار و چه بی پول، وضعیت رو برو رو داشت
                اما چه اون که خودش رو به هر در و دیواری بزنه و چه اون که بشینه، نتیجه آخریش همون کارگاه سوخته است. پس اینجا اینکه بتونه خودش رو کنترل کنه، خیلی دشواره.
                اما اینطور هم نیست که عین خیالش نباشه،آ‌ دوستمون تو همون داستان گفته که ، ادیسون گفت: « در مورد آزمایشگاه و باز سازی یا نو سازی آن فردا فکر می کنیم! الآن موقع این کار نیست! به شعله های زیبا نگاه کن که دیگر چنین امکانی را نخواهی داشت!!! »

                واقعا درس بزرگیه . فقط می مونه هر کسی چه برداشتی داشته باشه.
                یکی از مهمترین برداشت ها اینه که دوستمون گفت :
                یه چیز دیگه هم هست برای چیزی که از دست رفت نباید افسوس خورد
                درسته که تو اون لحظه نمی شه خوشحال بود، اما بعدش نباید افسوس خورد.
                مثل من که می خواستم یه دماسنج برا خودم بسازم و دما هوا رو در این روز های بارونی با دیگر روزها مقایسه کنم،آ‌آخرش می بینم که سنسور LM35 خرابه و دیگه هم ندارم، و به علت کمبود امکانات اینجا باید از اینترنت سفارش بدم تا 3 روز دیگه برسه و اون وقت دیگه هوا بارونی نیست. ولی افسوس نمی خورم، چون هنوز مدت زیادی تا آخر زمستون مونده و تا دلت بخواد بارون می آد ، اینطوری برا خودم توجیه می کردم. :mrgreen:
                می دونم خنده داره که یه کارگاه رو با یه LM 35 مقایسه می کنم. :redface:
                خلاصه اینم از چیزی که هنگام خراب بودن مدار به یاد این داستان افتادم.
                کنکوری 90 ديروز،آ‌دانشجو مهندسي نرم افزار پلي تكنيك امروز!

                دیدگاه


                  #9
                  پاسخ : درسی از ادیسون

                  سلام .

                  برای مادیات از دست رقته نباید اقسوس خورد ، چون شاید برگرده ، ..حتی چند برابر اون پولی که از دست دادی . :agree:

                  اما برای معنویات از دست رفته غبطه و افسوس میخورم . چون شاید دیگه نتونی درک کنی . ..!
                  می خور که ز دل کثرت و قلت ببرد واندیشه ی هفتاد و دو ملت ببرد.
                  پرهیز مکن ز کیمیایی که از او یک جرعه خوری هزار علت ببرد .
                  (حکیم عمر خیام)

                  دیدگاه


                    #10
                    پاسخ : درسی از ادیسون

                    من فکر می کنم یه شباهت کوچیکی به داستان قمارباز داره. :biggrin:
                    دلا یاران سه قسمند ار بدانی
                    زبانی اند و نانی اند و جانی
                    به نانی نان بده از در برانش
                    محبت کن به یاران زبانی
                    و لیکن یار جانی را به دست آر
                    به جانش جان بده تا می توانی

                    دیدگاه


                      #11
                      پاسخ : درسی از ادیسون

                      من یک همچین چیزی نمیدونم شنیده بودم یا خونده بودم یا خودم به نظرم اومده بود که این مخترعین یا نوابغ واقعا یک مشکلی دارند...
                      این یک مثال در تایید این نظریه است!
                      عذر می خوام املاء و نگارش من ضعیف است شما باید یکزره بیشتر توجه کنید تا متوجه مطلب من بشید.
                      برتراند راسل :وقتی اینهمه اشتباهات جدید وجود دارد که می توان مرتکب شد , چرا باید همان قدیمی ها راتکرار کرد!؟

                      دیدگاه


                        #12
                        پاسخ : درسی از ادیسون

                        `پس از رونمایی ( البته نه به سبک ایرانی ) از یکی از اختراعات ادیسون ، از وی راز موفقیتش را می پرسند که چنین پاسخ می دهد :

                        " ما در دیوارهای محل کارمان ساعت نداریم" !
                        It's not the Strongest that Survive, Nor the Most Intelligence, But the ones Most Responsive to Change
                        گونه هایی که شانس بقا دارند ، نه قویترین هستند و نه باهوشترین بلکه آنهایی هستند که بیشترین آمادگی تغییرات را دارند !
                        چارلز داروین - بنیانگذار نظریه تکامل

                        دیدگاه


                          #13
                          پاسخ : درسی از ادیسون

                          والا چی بگیم!
                          ماکه تا دوتا PIC مون میسوزه دودستی تو سرمون میزنیم ! :biggrin:
                          البته اگه ما هم پولدار بودیم می نشستیم فقط نگاه می کردیم .
                          یکم هم میخندیدیم! :rolleyes: :redface:
                          ولی چیکار کنیم که نیستیم! :surprised:

                          دیدگاه

                          لطفا صبر کنید...
                          X